یادداشت منتشر در کانال جامعه شناسی صلح

وقتی یک مکتب، یک موضوع یا یک فرد تبدیل به سوژه ای برای رتبه ی سازمانی می شود، از عیار درونی می افتد. وقتی محوری برای تملق و چاپلوسی عموم می گردد، از محتوایش فرو کاسته می شود. اینگونه نوشتن درباره او و از او گفتن دشوار می شود. صاحب قلم همیشه این هراس را دارد که مبادا در زمره اهل شعار و ریا قرار بگیرد و به قلم خود خیانت کند. و چه چیزی بدتر از خیانت به قلم است؟!


و علی(ع) در جامعه ما چنین مختصاتی یافته است. با یک قلم مستقل می توان لمس کرد که نوشتن درباره او جدا دشوار شده است. بخصوص اگر از اهالی زر و زور و تزویر نباشید. از آنها نباشید که شرافتتان در گروی نانی و نامی باشد.


بنابراین به لحاظ جامعه شناختی، ملت در یک موقعیت پارادوکسیکال به سر می برد که ضمن ارادت ورزی به یک شخصیت تاریخی و اسطوره ای فرهنگ خود، در مرحله پیش از شناخت، نهایتا در سطح احساس متوقف شده است. توقفی که دلالتهای ساختاری دارد.


بگذریم...


19 ساله که بودم یک نهج البلاغه جیبی خریدم تا همراهم باشد. وقت و بی وقت می خواندم. هنوز دارمش. دوست دارمش.


"... از دوستی با نادان بپرهیز! زیرا می خواهد سود برساند اما کارت را به زیان می کشاند.


...از دوستی با بخیل بپرهیز! زیرا تو را از انچه سخت نیازمندی باز می دارد.


...از دوستی با تبهکار و هرزه بپرهیز! زیرا تو را ارزان می فروشد.


...از دوستی با دروغگو بپرهیز! او همچون سراب است که دور را بر تو نزدیک و نزدیک را دور می نمایاند".


نهج البلاغه • ترجمه ناصر احمدزاده • سخنان حکمت آمیز ۳۸