مقاله زیر در نشریه چشم انداز ایران، شماره۳۲ ،تیر ۱۳۸۴ به چاپ رسیده است

N.G.O های اجتماعی و چالشهای پیش رو (آرشیو)

عباس نعیمی جورشری

به نام حقیقت
جان کلام ، از سر این توافق جمعی برخاسته که ، از لوازم بنیادی در معماری یک جامعه مدنی و جمعهای سازمان یافته و مردمی است . جمعهایی غیر دولتی که به صورت خود مختار توسّط اعضای محوری آن ( شورای مرکزی ) هدایت و سمت دهی می شوند . صفت «سازمان یافته» از آن جهت مهمّ است که این جمعها از جمعهای غیر رسمی که به تایید نهادی دولتی نرسیده اند و در نفسشان ابهام ساختاری وجود دارد تفکیک شوند. خاستگاه اساسی این جمعها « مردم » هستند آنجا که بصورت یک منتقد و یا مشوق نسبت به کار کرد « شخصیت اجتماع » و « شاخص حکومت » ابراز حضور می نمایند . این انتقاد و تشویق به طبع انواع رفتارها در سطوح مختلف عالی تا ناشی را در بر می گیرد لیکن در این جا مهم خود « عدم بی تفاوتی » به محیط است . هدف اساسی این گفتار نیز داشتنِ گذاری بر موجودیت N.G.O های اجتماعی ( غیر زیست محیطی و ورزشی ، فنی ... ) است و بررسی موانعی که بر سر راه اینان در جهت نیل به مؤثر بودن قرار دارد .
عدم کارکرد استاندارد نهادهای دولتی نیاز جامعه به جمعهای غیر دولتی را بیشتر می نمایاند . به خصوص که این عدم کارایی بخشهای وابسته به دولت در کشورهای توسعه نیافته ( در حال توسعه) هر چه بیشتر و بطور چشمگیری نمایان است . در نهادی مانند آموزش و پرورش که از حسّاسّیت خاصی به جهت وظیفه ای که بر عهده دارد برخوردار است و اغلب خانوارها با آن در تماس اند این ضعف مدیریت و کارایی جلوه ای خاص دارد . شاید افراد در سمتهای بالای سازمانی آمارهای فراوانی حتی در تایید هر چه بهتر شدن زیر مجموعه ها ارائه دهند لیکن آن عده دیگر از دوستان که دستی نظری و علمی در علومی مانند جامعه شناسی دارند روند کند بهبود - اگر نگوئیم نزولی - در سیستمهای آموزشی را بهتر درک می نمایند . نهادهای فراوانی را در دور و برمان می یابیم که به این بیماری « زردی » مبتلایند . و همه اینها مهر اثباتی است بر حساسیت حضور N.G.O ها در عرصه اجتماعی ایران امروز .
در عرصه اجتماعی – سیاسی سالهای اخیر کشور، دوارمغانی که در جامعه مطرح شد و به نظر نویسنده مهمترند، عبارتند از : 1- ایجاد تشکلهای غیر دولتی 2- تشکیل شورای زنان
در خصوص شورای زنان و موفق یا نا موفق بودنشان بایستی که در گفتاری جدا به تحلیل نشست. اما تشکلهای غیر دولتی که بخش اجتماعیشان مورد بحث ما است فراز و فرودهای بسیاری را تجربه نمود و آن مسیر را تا به آنجا کشید که با نزدیک شدن به انتخابات مجلس هفتم بسیاری نوید بر چیده شدن این سیستم را دادند . کما اینکه امروز نیز می بینیم در عمل آنقدر حضور این جمعها در جامعه و محیط و شهرشان کمرنگ شده است که گزاف نخواهد بود اگر بگویم شومی آن نوید را به چشم  می بینیم . امّا چه شد ؟ در این چند ساله جمعهای مورد نظرمان چه بودند و در چه فضایی به کارشان همّت می گماشتند ؟ تجربه های این سالها را باید به قلم کشید و هر چه صریحتر به تشریحشان نشست . این قلم امید دارد که با کمک گرفتن از مطالب نظری و منبع موثق تجربیات که در متن آن قرار داشته در این گفتار هر چه بهتر و بیشتر به تحلیل و بررسی N.G.O های اجتماعی بپردازد . مسائل این تشکلها در مجموع به دو گروه عمده تقسیم می شود : درون سازمانی و برون سازمانی .
چالشهای درون سازمانی به نوبه خود عبارتند از :       
1- نگاه سطحی به ماهیت جمع
2- ضعف شدید آگاهی و توانمندی اطلاعاتی
3- عدم توانایی در گفتن « نه »      
4- محیطی جهت ارضای حس « خودخواهی »      
5- عدم توانایی در برنامه ریزی ریشه ای
از جمله مشکلاتی که این جمعها در این سالها با آن مواجه بوده اند و شاید در ابتدای امر همواره به چشمشان می آمده داشتن نگاهی سطحی توسط خود اعضاء به تشکل بوده است . با توجه به فراگیر شدن انواع کانونهای دولتی و آمرانه بودن آنها که منجر به دلزدگی افراد گشته ؛ ایشان با شوقی بیشتر به سمت N.G.O ها روی میاورند . و این نکته مثبتی است که یک نهاد غیر دولتی با امکانات محدود آنچنان در عضو گیری داوطلبانه و مشتاقانه موفق باشد که حتّی مورد حسد بسیاری از نهادهای هم سلک دولتی قرار گیرد . لیکن علی رغم این هجوم داوطلبانه جهت عضویت در این جمعها پس از چندی همواره احوال نیروها ، در وقت را به بطالت و بی تفاوتی گذراندن مشخص می شد . ریشه های این کنش را در مقولاتی می توان جستجو کرد ؛ با توجه به این نکته که نگاه آماری نشان میدهد سرعت ریزش در تشکلهای مستقر در شهرهای بزرگ متفاوت و تندتر از شهرهای کوچک ؛ به این نکته رهنمون می شویم که : در خصوص شهرهای بزرگ عموماً امکانات متفاوت و تفریحات و دل مشغولیهای متنوع مانع از ادامه یافتن منسجم کار می شده است اما سوالی نیز اینجا پیش میاید که مگر در اکثر – اگر نگوئیم همه ی حرکت های سیاسی ، اعتراضی _ شهرهای بزرگ و نسل جوانشان نبوده که پیش قدم شده و همواره جرقه های اعتراض را زده است ! این مطلب ما را وا میدارد که نگاه دوباره ای به توجیه اولیه این بخش داشته باشیم .
به نظر میرسد دل مشغولیهای کاذب درصد بیشتری را به خود اختصاص میدهد به این معنا که میدانیم در میان آن عده ای هم که به حرکتهایی سیاسی دست می یازند فراوانند کسانی که حتی نمیدانند چرا و به چه دلیل آنجا هستند و یا حتی بهتر یگوئیم « چه می خواهند ؟ » در اینجا لازم می آید عرض کنم که هر دو این علل نباید ما را از یادآوری این مهم دور کند که سهم به سزای این ریزش ها که در هر دو نوع شهرها مشترک است « دلسردی و نا امیدی » اعضاء نسبت به اعتقاد به اینکه « کاری بتوان انجام داد » می باشد .
اما در خصوص شهرهای کوچک باید گفت ، کمبود امکانات اینبار باعث شده است که « نیاز به تعلق به گروه » همچنان مسخ نشده باقی بماند و هنگامیکه تشکلی غیر دولتی در شهری تأسیس می شود که مسئولین آن اغلب از جوانان آشنای شهر و همان دوستان دیروزند فرد با اشتیاق به سمت آن حرکت میکند . اینجا جمعهای مورد نظرمان نیازی روانشناسانه را برطرف کرده اند یا لااقل در ابتدا اینچنین است اما فراوان دیده شده که این حرکت مثبت منجر به پوشانده شدن آن نیاز جامعه شناسانه و دور شدن از اهداف اجتماعی گشته است .
زاویه ای دیگر نیز بر صحبتمان در این خصوص وجود دارد . سنتی تر ماندن در شهرهای کوچک یکی دیگر از علل تمایل جوانان به این جمعهاست . آمار عضو گیری نشان از تمایل فراوان دختران به عضویت در این تشکلها دارد . بطوریکه گاهی 80% به 20% بر اعضای پسر غلبه دارند . محدودیت های خاص خانواده ها در شهرهای کوچک که برای دختران جوان وجود دارد از علل اصلی تمایل این قشر می باشد . کانونهایی علمی اجتماعی که حتی نوعی اطمینان را – در محیطی که خانواده را ذاتاً وامیدارد به همه چیز با نظر شک بنگرد – به خانواده ها میدهد تا با ممانعت کمتری با حضور دخترانشان در این گروه ها برخورد کنند . اما همین شاخص سنتی بودن هنگامیکه جمع زیر عنوان یک نام دست به فعالیت می زند ، در قالب های مختلف شروع به سنگ اندازی مینماید . نهادهای اجتماعی سنتی که در این سالها جمعهایشان کمرنگ تر و بی محتواتر شده است با عقده های گذشته از طرفی و به بهانه هایی مانند برنامه های اجرایی و اشتراکی دو جنس دختر و پسر ،از سوی دیگر به مسموم کردن فضا برای  N.G.O ها می پردازد تا آنجا که بسیاری نهادها که قبل تر حداقل سنگ اندازی نمی کردند اکنون از کمک کردن دریغ می نمایند و در اوج ناخوشایندی جو آنقدر دروغین می شود که با ذهنیت آلودگی موجود در تشکلها ، آن اطمینان نسبی نیز از خانواده ها گرفته شده و ... .
با این توضیح بحث را باز به سمت گزینه اول هدایت می کنم . به دلایلی که بیان شد فرد با عضویت در این تشکلها ، اغلب در صدد است که به روال تکراری هر روزش رنگی تازه بزند و خویشتن را از آن مرز مکرر خارج کند . این خوب است اما باز هم می بینیم که پس از چندی این امر بر جدیت حداقلی لازم ، جهت پیشبرد بهتر کارها غالب شده و تشکل به محیطی تفریحی تبدیل می شود . این جو هر چقدر که وسیعتر می شود فضا را برای کار آن عده قلیل باقیمانده که سعی در علمی کار کردن و با برنامه ریزی جلو رفتن ، دارند ، طاقت فرسا می نماید و این روند به آنجا می کشد که همانطور که تجربه اش بسیار است ، اعضای برتر N.G.O ها از جمعها کناره گیری  می کنند و از آن پس دیگر « جمع تشریفاتی » روز مرگیش را ، می زید .
ضعف شدید آگاهی و توانمندی اطلاعاتی اعضاء دومین مشکل درون سازمانی تشکلهای غیر دولتی است . که از ابتدای تشکیل N.G.O سایه ای تاریک بر آن می اندازد .
بر اساس علم مدیریت در تشکیل هر گروهی همواره مرحله آغازین مرحله احتیاط است به این معنا که افراد سعی می کنند با بیشتر شنیدن و توجه به ریز نکات به قضاوتی نسبی نسبت به هم دست یابند .  بعدِ از این مرحله ، تنشها و گفتگوهای رودررو پیش می اید و سپس در آخر ثبات گروه .
با توجه به این اصل در می یابیم که توانمندی اطلاعاتی چقدر در مسیر تکاملی تشکل نقش  محوری ای را ایفا می کند . با یاد آوری آنچه که در چالش اول به بحثش نشستیم مشخص است که افراد سازنده تشکل ها کمتر پختگی لازم را دارا هستند و بیشتر نیازمند یاری فکری . عموماً این مهم ضربات عمیقی بر پیکره تشکلها زده است . نیمه پر لیوان را دربه بحث نشستن افراد و گفتمانهای جوان می توان دید امّا نقطه کوری در ادامه پیش روست بسیار از زبان صاحبنظران خارج گود شنیده ایم که منتخبین این جمعها با صبر و استقامت سرانجام بر این مهم فائق می شوند لیکن « ما در مورد چه کسانی صحبت می کنیم ؟ » یک سیاستمدار کار کشته که با پشتوانه ای مالی و فکری تجربه ای عظیم را بر دوش می کشد یا یک جوان هر چند باسواد و گاهی اهل فن ، با دستهای خالی و تجربه هایی کمتر حاصل شده که حتی نگران سفره آینده اش است . این واقعیت است حتی اگر بسیاری با خاطره ای ظاهراً ژرف توانایی های او را به عرش اعلی برسانند . این اقلیت در گروهها عموماً با طیفی سطحی تر مواجه اند که خود را صاحبنظر نیز می دانند و به هر بهانه ای بدون آنکه متوجه باشند با برپایی کشمکشهای درون گروهی جمعی را که باید نیرویش را یک پارچه صرف حل مشکلات بیرون کند به اضمحلال می کشاند . البته گاهی نیز با دیدن آثار رفتارها اظهار ندامت می کنند اما به هر حال نتیجه یکی است و این روال ادامه دارد برای مدتی بلند تا ایشان با طی مراحل به یک سطح قابل قبول تصمیم گیری برسند اما همانطور که گفتیم این مسئله در بلند مدت نتیجه می دهد و حال آنکه اقلیت برتر در این فاصله معمولاً به کناره گیری رضا می دهند و... .
در خلاصه کلام این عدم آگاهی منجر به « عدم انعطاف پذیری » می شود و به بی ثباتی گروهها می انجامد . البته اینکه منتخبین را همواره همان « اقلیت ممتاز » بدانیم اشتباهی است که موشکافانه بایستی از آن بر حذر بود . زیرا به دلیل همان عدم اطلاعات و نبود نگاه تحلیلی در اعضاء در مواردی که اندک هم نبوده افرادی ناکار آمد مرکزیت گروه را برعهده گرفته اند که بدون هرگونه انعطاف شخصیتی ، نفس جمع را به چند گروه تقسیم نموده و منجر به دیکتاتوری درون گروهی و ریزش دیگر نیروها گشته اند .
 در وضعیتی خوشبینانه که منتخبین همان اقلیت ممتازند ، مشکل به این صورت جلوه می کند که در تصمیم گیریها گاهی همراهی لازم توسط اکثریت به عمل نمی اید .تصمیمات اقلیت در اغلب موارد در تضاد با نحوه نگرش اکثریت قرار دارد . تا آنجا که ممکن است ، مرکزیت  به توجیه زیر ساختی مسئله برای عموم افراد می پردازد امّا به هر حال گاهی درک مسئله مستلزم داشتن تفکر و طی مراحلی بیشتر است که درست در این نقطه اکثریت عام در مقابل آن اقلیت ممتاز قرار می گیرد و آنان را به خود خواهی و حتی دیکتاتوری متهم میکند . به نظر میرسد تنها راه حل موجود که البته آسان نیز حاصل نمیاید ، اعتماد سازی توسط اقلیت می باشد تا با ایجاد رابطه نزدیک جمع را پشتیبان خود ببیند .
چالش سوم که بی ارتباط  با مشکل یاد شده در بالا نیست گفتن « نه » می باشد . کهنترین بخش مسائل درون سازمانی همین گزینه است . که ریشه در نوع خصلت ایرانی یا به بیان بهتر کشورهای جهان سوم دارد . انسان مورد گفتگوی ما تیپی است که با پیشینه ای پدر سالارانه شناسنامه گرفته . عادت به تنبلی کرده از نوع آمرانه . یعنی همیشه کسی باید جسم او را به کار بگیرد تا فکر او در آسایش و بی کاری بماند . نوع خاص فرهنگ شرقی که در مرکز خود « انواع احترامات » را گنجانده مسئله ای نیست که بتوان در موردش حداقل در اینجا به بحث نشست . اما بر اهل فن پرواضح است که بسیاری از مشکلات این جوامع رواج افراطی احترامات نسبت به مفاهیم و واقعیات گوناگون است . این نسل جوان به هر حال در خانواده و مدرسه و محیطی با این قالب رشد کرده هر چقدر هم که تفاوت در قشر و طبقه او دیده شود باز در یک متن این چنینی تعریف خواهد شد . تمایل بسیار داشتم که در این خصوص صحبت بیشتری شود اما مکان و زمانی جدا می طلبد .
خوب ، با معرفی  این انسان شرقی او را در یک تشکل غیر دولتی پیدا کنیم . هنگامیکه در بسیاری از این جمعها حاضر می شوید بخش بزرگی از اعضاء را در ارائه پیشنهاد و یا یک انتقاد مستدلل ناتوان می بینید . عده ای از این بخش بزرگ دچار نوعی توهم موضوعی هستند و عده ای نیز بی تفاوت . در اینجا دو حالت پیش میاید . اگر مرکزیت با افرادی اهل نظر باشد کم کم جمع را به سمت روشنی پیش می برند اما اگر این مرکزیت با اندیشه های نا صحیح و گم از منظر اهداف اجتماعی N.G.O ها باشد آنگاه باز جمع به سمت یک دیکتاتوری پنهان حرکت خواهد کرد . و در تناقض کار کردی با آنچه قرار بود انجام گیرد . وظیفه ای فراموش شده ! در این چند ساله عموماً دیده شده که افرادی که در ابتدای مسیر فعال بوده اند و از تنویر اندیشه ی بیشتری برخوردار ، هر چه به این اواخر نزدیک می گردیم ریزش بیشتری از ایشان می بینیم و این به آنجا می انجامد که اصالت هدف و کارایی به سمت ناتوانی و هرج و مرج پیش رفته در آن غوطه ور می گردد . در این حوزه توجه به « خلاقیت » و پرورش آن از اهمیتی خاص برای جلوگیری از افتادن به ورطه ناتوانی برخوردار می باشد . از جمله نکاتی هم که در ایجاد جوی مشوق خلاقیت0 شایان توجه است0  موارد ذیل است:         1- پذیرش تغییر : این اعتقاد باید در جمع حاکم شود که تغییر برای ایشان مفید است این باور بیشتر در نتیجه تصمیم گیریهای مشارکتی حاصل می شود   2- استقبال از نظریه های نو : مرکزیت گروه باید در کلام و در عمل همواره به استقبال نگرشهای جدید برود و خود را مشتاق شنیدن صحبتهای اعضا نشان دهد و به تعهدات خویش عمل کند .     3- اجازه تعامل بیشتر : اعضاء اگر شرایط تعامل بیشتری را با اعضاء تشکل خود و تشکلهای دیگر داشته باشند باعث مبادله اطلاعات مفید و ورود دیدگاههای تازه به جمع خواهند شد .        4  - تحمل شکست : بسیاری از دیدگاهها و پیشنهادها به شکست می انجامد . مرکزیت تشکل با قوام محیط بایستی فضا را برای ادامه یافتن روند خلاقیت هر بار بازسازی نمایند .     5- ایجاد هدفهای روشن : این نکته باعث می شود که افکار و خلاقیتها به بیراهه نرود و در جهت اهداف تشکل ارائه شود.   6- تشخیص : افراد خلاق از طریق علاقه اشان همواره در درون برانگیخته می شوند امّا مانند همه مردم از انگیزاننده های عینی نیز لذت می برند . با شناخت ایشان و معرفی به جمع ، مسیر خلاقیت هموارتر خواهد شد !
 در چالش چهارم از تشکل بعنوان محیطی جهت ارضای حس « خودخواهی » افراد یاد شد . می شد این بخش را در ادامه بخش قبلی و جزئی از آن آورد لیکن بنا به دلایلی از این کار امتناع به عمل آمد . تأثیر مثبت این خصیصه بی شک بر همگان روشن است چرا که از کمبودهای ساختاری جامعه ایران ، وجود کمتر مکانهایی جهت عرض اندام و یافته شدن استعدادهای پنهان افراد می باشد . با توجه به بوروکراسی حاکم بر محیطهای آموزشی و نوع رفتارهای ضد و نقیص این محیطها قوه تفکر و شخصیت نوجوان و جوان بیشتر و بیشتر در ورطه انجماد فرو می افتد . شاید ظاهر زیبای برخی از این نهادها در کلان شهرها، گمراه کننده  باشد امّا بسیارند مدارسی که هنوز هم با بد و بیراه در سر کوفتگی دانش آموز نقش مهمی دارند . اعتماد به نفس او را به حداقل رسانده و زمانیکه وی از درب مدرسه به فضای اجتماع وارد می شود موجودی سرشار از عقده های کور است که با انواع ناهنجاریها که امروزه شاهدش هستیم سعی در ابراز وجود دارد . در این رابطه وظایفی مهم بر دوش N.G.O ها قرار دارد . لیکن در بسیاری از موارد دیده شده که اعضاء به خصوص آنهایی که از برتری نسبی برخوردارند با کج خلقی و عدم انعطاف0 تمامیت گروه را به گروهکهای درونی تقلیل میدهند و همان مشکلاتی را پدید می اورند که در بخش دوم گسترده تر به آنها اشاره شد یعنی ریزش به حاشیه.
اما بخش اساسی چالش های درون سازمانی برمیگردد به عدم وجود برنامه ریزی های بلند مدت و نگاه ریشه ای . تمام موارد ذکر شده در بالا به نحوی با این بخش مرتبط اند و یا از آن ناشی می شوند . به علت ابهامی که هنوز هم که هنوز است در هدف و محدوده خواسته های این تشکلها وجود دارد 0 مرکزیت تشکل را از داشتن برنامه ریزی ای مشخص و میان مدت مانع می شود . طوری که با نگاهی آماری به برنامه های اجرا شده توسط N.G.O ها در هر ساله ، از هم پاشیدگی موضوعی برهر بیننده ی حتی ناآشنا نیز معلوم می گردد . در اغلب موارد تشکل سعی دارد با اجرای برنامه هایی نظیر همایش ، اردو ، ... به دست و پا کردن نامی برای خود بپردازد طوریکه از گردونه دیگر تشکلها عقب نماند و تعداد برنامه هایش در سال کمتر از بقیه نباشد . اینجا عمق درد به خوبی معلوم می شود . تشکلی که برای جهت دهی و قوام نسلی از هم گسیخته تاسیس شده بود اکنون خود یکی دیگر از اجزای ساختار مصرفی جامعه شده است . حال آنکه برای رفع عیب و جلوگیری از زیان حاصل از کم کاری اینگونه نهادها، شکل گرفته بود . این وضع اعضاء را به باور سطحی بودن جمع می کشاند . محیط را فضای تفریح می گرداند . در توانمند سازی اعضاء نا موفق جلوه می کند . و ایشان را از نیاز امروز که همانا « به تفکر نشستن » است باز می دارد . بی شک تعدّد برنامه ها در اینکه در برخی کارهای اجرایی جوانان را به خود باوری و توانمندی برساند موفق است و نیک اما خطر پوچی همان خطری است که در لحظه لحظه برنامه ها به چشم می خورد و آنگاه که در میان برنامه گردانان حضور دارید می بینید که شادند و خرسند از مسئولیتی که به عهده دارند ، ولی متأسفانه برای تب این احساس ، معرفتی تعریف نکرده اند . صحت این تشخیص را از همان پایان اجرای هر برنامه می توان دید .
امّا چالش های برون سازمانی N.G.Oهای اجتماعی در مجموع بر محور مسائل زیر استوار است :
1- عدم وجود قانون منسجم و معین
2- تعامل رئیس – مرئوسی مابین تشکل و سازمان مربوطه 
3-عدم استقبال نهادهای دولتی 
4- عدم استقبال مردم 
5- ایجاد مشکل و تخریب توسط جریان های تند  مذهبی  
شاید این مسئله آنقدر زمینه ای و پنهان باشد که حتی خود فعالان تشکلها متوجه آن نشوند . همه ی ایشان با مشکلاتی مواجه اند و می دانند که چه موانعی بر سر راه یک ساله هر تشکل وجود دارد لیکن بغرنج بودن این مجموعه در طول هر دوره کاری باعث سردرگمی حتی آن عده مشتاق به حل مسئله شده است . به یقین عرض می کنم که از کنار هم چیدن تجربه های عملی و پندارهای نظری به هیچ کجا رهنمون نمی شویم الا مجمل « قانون » . زمینه ساز اغلب مشکلات برون سازمانی نبود قانون منسجم و معین در خصوص تشکل های غیر دولتی است بسیاری از مواردی که در ادامه بدان اشاره خواهد شد ریشه در همین اصل دارد .
« فعلیت یک جریان در صورت قرار گرفتن در انزوا سرانجام به مرگ منتهی می شود » . این سخن به این معناست که یکی از ضرورتهای تداوم حیات هر جریانی ، خارج شدن هر چه بیشتر از انزواست .
در این راستا از جمله گامهای لازم در توفق تشکلهای غیر دولتی ، نوع و میزان ارتباطی است که با نهادهای رسمی و غیر رسمی شهرشان برقرار می سازند . این امر در واقع همان اصلی است که در سیاست بین المللی با عنوان روابط دیپلماسی می شناسیم . لذا یک تشکل نو تاسیس  برقراری ارتباط با فضای بیرون از گروه را بایستی که از اقدامات ابتدایی و ادامه دارش قرار دهد . عموماً چندین نهاد دولتی را مکرراً در شهرها می شناسیم . شهرداری و شورای شهر ، عامل سیاسی شهر ( فرماندار ، بخشدار ، ... ) اداره آموزش و پرورش ، نیروی انتظامی ، بسیج ، ... . این بخشها عموماً طرفین اصلی تعامل با N.G.O ها هستند . حال جدا از روابط غیر رسمی و آشناگرائی ، بر اساس چه اصلی در طول این چند ساله ، هر بار و بر سر هر برنامه در زمانها و مکانهای متفاوت برخوردی متفاوت از سوی این ارگانها صورت گرفته است . بسیار پیش آمده که انواع بی توجهی و کارشکنی را از سوی این نهادها شاهد بوده ایم . به نظر می رسید ایشان  N.G.O ها را به چشم رقیبی می نگرند که قصد دزدیدن سرمایه اشان را دارد . و باز در بسیاری موراد عدم آشنائی و اعتماد از سوی نهاد دولتی نسبت به تشکل منجر به کند شدن روند حرکت این جمع ها گردیده . مواردی که در ادامه  می اید همه گواهی است بر این ادعا . خوب ، عمده این مسائل بر می گردد به نبود قانونی مشخص درباره تشکلهای غیر دولتی که اصلاً جایگاه این بخشها در کجای جامعه است و تکالیف دیگر عناصر دولتی جامعه در خصوص ایشان چیست . این تاکید بر عناصر نهادهای دولتی بی شک ناشی از این مسئله است که اکثر قریب به اتفاق امکانات اجرایی در دست بخش دولتی است و یا به بیان کارشناسان اقتصادی بیش از 80% اقتصاد جامعه در دستان دولت در گردش است . علی ایّ حال   بی هویت بودن آنقدر ضعف روشنی است که نمی دانم آیا لازم است به پیامدهایش بپردازیم یا خیر . جمعی که علی رغم داشتن اعتبار نامه ی کاری رسمی ، چارچوب هویتی واضحی ندارد چگونه  می تواند در رسالتش مؤثر واقع شود . به خاطر بیاوریم ماجرای فیلی را که در شهر قصه دندانش شکسته بود ... .
بند دوم در مسائل برون سازمانی بر می گردد به نوع ارتباطی که N.G.O با سازمان اعتباردهنده اش داراست . یکی از مسایلی که تقریباً پای صحبت هر تشکل  نشسته اید، شنیده شده ، قالبهای دفتری ای بوده که از سوی نهاد مافوق به ایشان دیکته گشته . صفت « مافوق » دقیقاً چیزی است که در خصوص سازمانهای اعتبار دهنده مانند سازمان ملی جوانان مد نظر است . این کاملاً قابل قبول است که به هر حال جهت هرز نرفتن نیروهای جمعی یک « عامل دولتی » در کنار N.G.O ها حضور داشته باشد لیکن در تجربه آنچه که اتفاق افتاده متفاوت از این بود . سازمان مربوطه در جایگاه رئیس و موسسه اعتبار گرفته در نقش مرئوسی قرار داشتند . دخالتهای غیر اصولی و بیجای سازمان عملاً از جمله عواملی بود که به شدت به کار کرد این عنصر جدید اجتماعی لطمه وارد کرد . شاید برخی جمله ی اخیر را تناقضی پنداشته و بگویند به هر حال نوزاد احتیاج به مراقبت دارد . این قلم نیز منکر این مهم نیست لیکن دو نکته را باید مدنظر داشته باشیم . اول ، نفس و ماهیت تشکل های غیر دولتی است ؛ که بی شک جهت در کنار ارگانهای دولتی بودن آفریده شده است نه قرار گرفتن در زیر مجموعه ی نهادهایی مصرفی – همانطور که در پیشتر به آن اشاره کردیم - . این چگونه ممکن است که در یک سیستم، نهاد A  ناظر بر نهاد B و خود  تحت کنترل و نیازمند  « آری » نهاد B باشد و این سیستم به فساد کشیده نشود .    دوم ، کشانده شدن به سمت صوری گری است . این امر مذموم که به وسیله ساختار سازمان به خصلتی رایج برای تشکلها درآمد همان گزارش دهی صوری است که در نتیجه ی محدودیت های بیش از حد سازمان به هر چه قشری تر و سطحی تر شدن فلسفه N.G.O ها منجر شد . در جهت نیل به اهداف اجتماعی نیازمند عواملی هستیم که با خصوصیت های منطبق با دنیای جدید و مترادف با متن فرهنگ ملی ،  آزاد تر از هر زمان در تجربه نرفته ها کوشا باشد . « تجربه نرفته ها » به طبع نوعی بدعت در خود دارد که برای اعمال شدن و ناظر نتیجه اش بودن ، « آزادی عمل » حداقل شرط لازم است .
عدم استقبال نهادهای دولتی در واقع گره خورده است با « عدم وجود قانون » که اشاره ای به آن داشتیم . و از طرفی بینش جاری مردم . این مطلب در شهرهای کوچک بیشتر خودنمائی می کند که آن نیز به نوبه خود به عواملی باز میگردد نظیر : فشارهای اقتصادی ، نگاه فرهنگی و ... . فشارهای اقتصادی مبحثی نیست که حتی قصد تفسیرش را داشته باشم . تنها اشاره به آن را کافی می بینیم به هر حال به فردی که پر کردن دندانهایش را از فرط محدودیت مالی هر بار به بعد موکول میکند چه سخنی می توان گفت . اما در حوزه فرهنگی اگر چه حیطه ی راه حل به درازا می کشد ، اشاره به این مطلب خالی از لطف نخواهد بود .
از ناهنجاریهای موجود در ادارات کشورمان تلفیق نقش خصوصی فرد با نقش سازمانی و اداری اوست که اغلب حتی مورد اول بخش عظیمی از مورد دوم را تسخیر میکند . این مورد یکی دیگر از دلایل ناکارآمدی N.G.Oها بوده است که تعامل ایشان را با نهادهای دولتی دچار سکته های زمانی نموده و هر بار بر خستگیشان افزوده است . بخش نظارتی نیز در سازمانها آنقدر قوی نیست که نمایندگان تشکل از آن طریق به حقوق خود دست یابند . البته این مطلب درباره فرد فرد شهروندان و انواع نهادهای به عنوان ارباب رجوع صدق میکند لیکن اهمیتش در اینجا مراتب دیگری دارد . به این معنا که نگاه غالب مسئولین با بی تفاوتی عجین شده است   به این معنا که « در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود »  به این معنا که « حضور شما تشریفاتی بیش نیست و عده ای دور هم جمع شده اید و روضه می خوانید » .
عدم استقبال مردم از تشکل های غیر دولتی – این بخش در خصوص نهادهای دولتی چندان جای کنکاش نداشت لیکن در خصوص مردم و نوع واکنش آنها نسبت به این مهمان جدید الورود گفتار قابل طرحی است . در ابتدایی ترین نظر افراد جامعه را به دو بخش عام و خاص تقسیم می کنند . اکثریتی که از تامل کمتر و سواد فکری پایین تری برخوردار و اقلیتی که دارای توان فکری بیشتری هستند . در اینجا مفیدتر خواهد بود اگر رفتارهای این دو مجموعه را در برابر N.G.O ها به اشارت بنشینیم . ضمن اینکه باید با این سوال شروع کنیم که اصلاً انتظارات N.G.O ها از هر کدام این دو طیف چه بوده است !
ذهنیت کلی تشکلها در مورد عوام این بوده که پس از گذشت زمانی محدود و مطرح شدن ایشان در محیط و شهرشان مورد حمایت قرار گیرند حال به هر نحوی : در حد بالا یعنی عملاً همکاری و یا در حد پایین یعنی داشتن تنها نظری مثبت نسبت به N.G.O ها . البته این مطلب بر تمام آگاهان واضح بود که مسیر دشوار است و مسافران اندک . لیکن این باور که این جمعها از اجزاء مفید و برخاسته از درون ملت می باشند و قصدشان و عملشان چیزی جز منافع خلق در بر ندارد ایشان را نسبت به آینده امیدوارتر می ساخت که در این بازار مکاره دولت محور با گشاده رویی به سمتشان نظر کنند . اما با گذشت هر چه بیشتر زمان از این حمایت چیزی مشاهده نشد که نشد . بخشی از آن دلایل در پیشتر آمده و باقی در ادامه خواهد آمد . امّا قسمت مهمتر مسئله ، حوزه اقلیت روشن نظر است . که چرا آن طور که باید و شاید ایشان در صحنه حمایت از این جمع ها حاضر نشدند . بی شک عده ای معین که با انواع مختلفی از محدودیت ها مواجه اند بدون تقویت نیروی غیر سازمانی راه به جایی نخواهند برد . این مسئله را در تاریخ چندین دهه اخیر می توان بخوبی مشاهده نمود . اینجا حضور قشر معتبر محیط می توانست نقش بسیار تأثیر گذاری بر کاهش فشارهای وارد بر N.G.O ها داشته باشد و با نفوذ خویش جو را به نفع ایشان مساعد نماید . نمونه های زنده برای آن زیاد است شاید بسیاری از اینان حساسیت های سیاسی موجود را بهانه کنند که البته تا حدودی نیز صحیح است اما در نظر بگیرید مثلاً جمعیت فرهنگیان هر منطقه که در واقع عاملان آموزش و پرورش هستند و حساسیت های سیاسی روی ایشان وجود ندارد و بر اساس آخرین آمارهای موجود معتمد ترین قشر جامعه نیز هستند0 می توانستند در فعالیتهای تشکلها به مشارکت پرداخته و به حضور آنان در محیط رسمیت بیشتری ببخشند . اما بعد از گذشت زمان و زمان ، هر بار که برنامه ای تحت یک همکاری منسجم و مداوم با این دوستان طرح می شد –  که اوایل با اکرام خوبی و بعدها با شوقی کمتر مواجه می گردید -  هر بار به فراموشی سپرده می شد . که خود آن به دلایلی نظیر نبود جمعهای داوطلبانه ی فرهنگیان بر می گردد که دبیران با احساس مسئولیت در آن حضور یابند . اما در مورد آن  عده هم که حساسیت های سیاسی را بهانه قرار می دهند و شانه از بار مسئولیت خالی می نمایند شعر حضرت حافظ به خاطرم می رسد که
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند                  شاهبازان طریقت به مقام مگسی
در تکمیل این بخش لازم می اید که متذکر شوم، از حالات روحی ای که هر بار در تعامل با مردم به آن ناظر بودیم نشان سرخوردگی و یأسی عمیق ، پنهان و آشکار در میان هر دو طیف بود که به عنوان مانعی جدی جهت مشارکت آنان در برنامه های تشکل ها بر سر راه قرار داشت . و البته جای گفتاری جدا می طلبد که اصلاً ریشه های بد بینی به خصوص « بد بینی روشنفکران در ایران » به کجا بر می گردد که ان شاءالله در مقامی دیگر به آن خواهیم پرداخت .
امّا آخرین عامل برون سازمانی که تشکل های غیر دولتی اجتماعی را با آن توان گفتگو نبود ، عملکرد جریانهای مذهبی سنتی و مذهبی خشن است . عامل متمایز این تقسیم بندی نوع سیستم هر یک از دو گروه است . اولی به شکلی قدیمی و با همان خط مشی و ابزارهای گذشته به جو سازی و حرکت علیه تشکلهای غیر دولتی ، پرداخت . اما دومی به شکلی زیرکانه تر با توسل به ابزارهای روز . البته هر دو ابزار خشونت را بدون استفاده نگذاشتند لیکن ما به دلیل تفاوت قائل شدن ، آنها را به این عناوین نامیده ایم . جریان مذهبی سنتی که در شهرهای کوچک بیشتر ایفای نقش می کرد به مسموم ساختن جو برای تشکل ها پرداخت که نام ایشان را به همان عناوین کهن خویش مثلاً ایجاد روابط نامشروع دختر و پسر به کرنا گرفت . از صفات دیگر متمایز ساز این دوگروه تاثیرات عینی و روبنایی گروه اول بر تنگ ساختن فضا بود و هست که در مورد گروه دوم باید گفت تکنیکهای زیر ساختی و ناپیدا را اساس کار قرار داده و میدهد . این گروه دوم که متفاوت از گروه اول عمل می کند و البته مکمل آن ، در سطح کلان جامعه به فعالیت می پردازد که به همین دلیل کمتر به چشم میخورد . اجازه میخواهم این بحث را بیش از این نگشایم که
بهر یک لقمه که آزار کسش در پی نیست                         زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس
در اتمام سخن ، امیدوارم که با دست یازی به علم و تجربه چند ساله ، در نمایاندن عرصه فعالیت  N.G.O های اجتماعی که غالب N.G.O های کشور را تشکیل میدهند ، پای لغزش کمتر لرزیده و احوال این عناصر مؤثر بر شکل گیری مدنیت ، قوام آزادی و اجرای قانونی صحیح تر نزد خواستاران این مفاهیم روشنتر شده باشد  و این مقال در روشنگری آنچه قصدش بوده ، کامیاب .
و نیز متذکر می شوم که اگر در مثالها از سازمان آموزش و پرورش و طیف فرهنگیان نامبرده شد بخاطر حساسیت و اهمیت عمیق ایشان و در یک کلام نقش تعلیم و تربیت در تعیین ساختار جامعه بوده است .
صحبت را با این نیک نظری « کارل پوپر » به پایان می برم که
« جرأت دانستن داشته باش ، آنگاه مدارا بورز »