مقاله منتشر در مجله تدبیر تازه

پیروزی "ناشناس ساختارشکن" بر "شناس ساختارگرا" ؛ تحلیلی بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا | دکتر عباس نعیمی جورشری (جامعه شناس)


مواجهه تحلیلگران اجتماعی با "پیش بینی" به عنوان یک امر مستقل، عموما تابعی است از دو مولفه ی الف.واقعیات ناقص در دسترس و ب.تمایلات شخصی.


مواجهه با عرصه انتخابات نیز از این فرمول تبعیت می کند. بر همین اساس است که پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، طیف عمده ای از تحلیلگران و کنشگران را در شوک فرو برد آنچنان که نزد اهالی رسانه در جهان می توان مشاهده نمود.


در حالیکه بخش مهمی از بدنه اجتماعی با خاستگاه دموکراسی خواهی، عدالت طلبی و روشنفکری در جهان برعلیه ترامپ قلم زدند و سخن گفتند اما پیروزی او خارج از انتظار ظاهر شد.


چرا؟

جامعه شناسی ایالات متحده می تواند پاسخگو باشد.


1. مهاجرین؛

بررسی نقشه آماری انتخابات گویای این نکته است که ایالاتی که تحت نفوذ مهاجرین قرار داشت به هیلاری کلینتون رای دادند. مواضع رادیکال ترامپ در برخورد با مهاجرین (نظیر اخراج مهاجرین و ایجاد دیوار در مرزهای جنوبی...) سبب شد بدنه اجتماعی ریشه دار، ملی گرا و ضدمهاجر آرایشان به سبد وی ریخته شود.


2. اشتغال؛

نمودار قشری انتخابات امریکا نشان می دهد که طیف مهمی از کارگران سفید پوست رایشان را در سبد ترامپ قرار دادند.

این در حالی است که حدود 94 میلیون بیکار در آمریکا وجود دارد (اگرچه متفاوت از معنای بیکاری که ما در ایران داریم. یعنی تحت حمایت دولت هستند) که این امر یک بحران اجتماعی تلقی می شود. وعده های ترامپ در جهت اشتغال زایی در تهییج این بدنه اجتماعی موثر بود. خاصه آنجا که به مولفه شماره 1 پیوند خورد. یعنی این احساس در آمریکاییان وجود دارد که عامل بیکاری حضور مهاجران است.


3. تامین اجتماعی؛

طرح نوی تامین اجتماعی آقای اوباما حدود 20 درصد از جمعیت صدمه پذیر جامعه را پوشش داد. تیم ترامپ اینطور وانمود نمود که آن 20 درصد همه از مهاجرین هستند. یعنی این بخش نیز به مولفه 1 گره خورد که در نتیجه آن رای بیشتری از سفیدپوستان امریکایی را جذب کرد.


4. رقیب؛

مواجهه ترامپ با رقبا همواره مواجهه ای حداکثری و رادیکال بوده است. در مرحله پایانی نیز موفق شد کلینتون را وارد بازی خویش کند. روشی که "شلوغ کاری و تخریب بی قاعده" در مرکز آن قرار دارد.


آنچه در این وجه رخ داد شبیه انتخابات 1384 ایران (هاشمی-احمدی نژاد) بود. مدل جامعه شناسی سیاسی مذکور را می توان"ناشناس ساختارشکن - شناس ساختارگرا" نامید.


هویت ساختارشکنانه ترامپ در مقابل مواضع میانه روانه کلینتون او را در موقعیت غالب قرار داد.


از متن داده های تاریخی نیز می توان نشان داد که ناشناس ساختارشکن در مقابل شناس ساختارگرای دست بالا را داشته است. ترامپ بدون سابقه پررنگ سیاسی واجد صفت ناشناس بود و هم برهم زننده ی نظم رایج سیاسی. کلینتون نیز با سابقه درخور توجه یک سوژه شناسا بود و هم رویکرد کلاسیکی از پراگماتیسم داشت. این تطبیقی ظریفی است بر همان مدل مذکور.


عملکرد تیم کلینتون نیز ضعیف بود. چرا که او می بایست الف. بر توفیقات 8 ساله دولت دموکرات اوباما مانور دهد لکن چنین نکرد. ب. بر نقیصه های 8 ساله دولت جمهوری خواه بوش تاکید نماید لکن ننمود. در عوض وارد بازی هوچی گرانه ترامپ و اتهامات جنسی و ... شد.


5. نگارنده بر این نظر است که دونالد ترامپ برای جامعه جهانی یک انتخاب بد است چون نظم گریز و تنش گراست.

ترامپ حتی برای جامعه آمریکایی نیز مفید نخواهد بود. وضعیت اقتصاد و اجتماع آمریکا در دوران وی بهبود پیدا نخواهد کرد. شرایط اشتغال برخلاف ادعاهای وی بهتر نخواهد شد. اساسا کسانی که "برخورد سلبی" با مسایل دارند در بهبود امور ناتوان هستند.


اولا او فاقد برنامه مشخص برای بهبود اوضاع است. وی مستمرا گفت "همه چیز" را درست می کند. رویای آمریکایی را تحقق می بخشد. اما هرگز نگفت چگونه! 


ثانیا کارنامه اقتصادی او نشان می دهد که دونالد ترامپ یک نولیبرال تمام عیار است. حال آنکه سیاستهای نولیبرالی مورد انتقاد جدی قرار دارد مانند آنچه جنبش وال استریت را ایجاد کرد. 99% ثروت در اختیار 1% جمعیت!


ثالثا آمریکا اساسا کشور مهاجران است و بردوش مهاجرانش قرار دارد. ساختار اجتماعی این کشور بر فعالیت جمعیت مهاجر متکی است خصوصا در عرصه علمی و اقتصادی. سرمایه انسانی مذکور یک ستون موثر در ساختار ایالات متحده می باشد 


رابعا گسل نژادی درون آمریکا که طی سالهای اخیر در قالب افزایش تنش سیاهان-پلیس خودش را نشان داده به مرهم و مواضع پیوند دهنده نیاز دارد و نه رویکرد ضدنژادی ترامپ.


6. لازم به ذکر است که دموکراتها به دگردیسی درونشان نیاز دارند یعنی تداوم تحولاتی درون حزبی که در دهه گذشته آغاز شده است و به درستی تلاش دارد فساد سیستمی آمریکا را که محصول تفکرات نولیبرال است پیرایش نماید. 


تیم اوباما-کری نمونه ای از این دگردیسی است که اخلاق گراتر و جهان اندیش تر از طیف کلاسیک کلینتونها است. 

همینطور است برنی سندرز که درون دموکراتها قرائت چپگرایانه تری را نمایندگی می کند.


7. نکته پایانی همانا مواجهه مردم ایران با انتخابات آمریکاست. پیگیری مجدانه عوام و خواص در ایران چشمگیر بوده است. حساسیت آنها نسبت به مناظره ها قابل مشاهده بود و واکنشهای ایرانیان نسبت به پیروزی ترامپ شگفت انگیز. اگرچه این جمعیت همانا جمعیت طبقه متوسط شهری بوده است و نمی توان همانندش را در نقاط جمعیتی حاشیه و غیرشهری مشاهده کرد، اما باز اهمیت خاصی دارد خصوصا انجا که عوام نیز در این حساسیت جمعی، اعلام حضور داشته اند.


ترجمه این مشاهدات همانا یک پیام مهم است: 

می توان اذعان داشت که جامعه ایرانی علی رغم آسیبهای اجتماعی خاصی که در سالهای اخیر دچار شده، حساسیت و آگاهی سیاسی بالاتری نسبت به مردم بسیاری از کشورها از جمله مردم آمریکا دارد. این یک پیام مثبت است.