منتشر در پایگاه خبری انصاف نیوز


آقای تقی رحمانی در یادداشت اخیرشان نوشتند که «ریاست لاریجانی [بر مجلس] شکست است برای مایی که بیرون از حاکمیت هستیم». رحمانی یکی از تحلیلگران منتقد و سرشناس دو دهه ی اخیر ایران است به ویژه اینکه با تحمل یک و نیم دهه حبس در هر دو نظام پهلوی و جمهوری اسلامی نشان داده دارای اصول مشخص و صراحت در اعلام مواضعش است. از این لحاظ این عین اخلاق گرایی و تحسین برانگیز است.

با این حال نگاه ایشان و همه ی آن نیروهای اصلاح طلبی که با چنین موضعی به انتخابات هیات رییسه ی مجلس واکنش نشان داده اند و از رای نیاوردن آقای عارف رنجیده شده اند، از یک ضعف رنج می برد که فقدان ملاحظات جامعه شناسی سیاسی تاریخی است.

در تحولات جهان مدرن و شکل گیری دولت – ملت ها، چندین انقلاب بزرگ و نیز دهها مورد جنبش، مورد مطالعه ی تطبیقی قرار گرفته است. جربان شناسی نیروهای سیاسی در غالب این تحولات بیانگر یک نکته است و آن اهمیت جریان راست میانه رو برای عبور از بحران است.

با روند نیم قرن اخیر در کشورهای لیبرال دموکرات کمتر شاهد آن دگردیسی ها و بحران های داخلی هستیم لکن در کشورهای در حال توسعه کماکان بحران وجود دارد. در منطقه ی خاورمیانه این بحران خیزی تشدید نیز شده است. که محصول یک کمپلکس دوگانه از تضاد اقتصادی و مذهبی است که در قد و قواره ی تضاد سیاسی نمود پیدا می کند. ایران نیز اگرچه کشور امن منطقه است، دچار بحرانی بیرونی و درونی است که مورد اول با تحقق برجام موقتا مرتفع شده است. اما بحران درونی پابرجاست.

دوره ی نخست ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد به شکل گیری جریانی تندرو منجر شد که در دوره ی دوم ریاست جمهوری ایشان، قوام یافت و بالغ شد تا آنجا که به تشتت درون جریان موسوم به اصولگرا انجامید. اینگونه جریانی با زعامت آقای علی لاریجانی از راست افراطی منفک شد که می توان آن را بنا به مختصات جامعه شناسی سیاسی راست میانه رو نامید.

فساد لگام گسیخته در راست افراطی در هم تنیده با فقدان تدبیر و عقلانیت در امر کشورداری ترکیب ترسناکی را رقم زد. در حالی که راست میانه رو از عقلانیت مناسبی در کشورداری بهره می برد. در واقع اهمیت عمده ی راست میانه رو در همین عقلانیت است که ضمن حفظ منافع نظام، منافع مردم را نیز تامین می کند. آقای لاریجانی در مجلس در راس این جریان قرار دارد.

دیگر اینکه تجربه ی آقای لاریجانی در مدیریت قوه ی مقننه بیش از آقای عارف است که در شرایط پسابرجام اهمیت دارد. حضور لاریجانی در راس مجلس دهم مجرای لابی گری را گشوده تر نگاه خواهد داشت. ضمن اینکه در این حالت، راست افراطی بیشتر از حالت ریاست فرضی آقای عارف مهار می شود. آقای عارف در راس فراکسیون مطبوع خویش بیشتر می تواند مفید و موثر واقع شود. خاصه اینکه حضور آقایان پزشکیان و مطهری در کنار ریاست مجلس – به باور صاحب این قلم – کارامدترین ترکیب ممکن را در قوه ی مقننه رقم زده است.

نکته ی دیگر آنکه جریان موسوم به اصلاح طلب نباید درباره ی ترکیب بندی نیروهای خود و قدرت فشارش دچار توهم بزرگنمایی شود. اگرچه انتخابات تهران حاوی پیام مشخصی از سوی مردم بود بااینحال رفتارشناسی نمایندگان در مجموعه ی مجلس پیچیده تر از این است. در رای گیری ریاست نیز این فرضیه اثبات شد که نمایندگان منتسب به اصلاح طلب الزاما زیر این پرچم قرار ندارند. این نکته منبعث از شرایط جامعه شناختی ایران در انتخابات است که نوعی اپورتونیسم و فرصت طلبی را برای کاندیداها رقم زده است.

جمع بندی آنکه اهمیت نیروی راست میانه در عبور ایران از بحران داخلی بسیار کلیدی است. به نظرم حتی گروههای منتقد باید تلاش کنند نیروی راست میانه تقویت شود. نتیجه ی عملی این امر توسعه ی بورژوازی و منافع ملی ایران خواهد بود.