مقاله حاضر عبارت است از مطالعه موردی آژانس بانوان ذیل تئوری جهانی سازی که در ویژه نامه اسفند 1388 نشریه گیله وا منتشر شده است. 
ذهنیت جهانی- فعلیت بومی
عباس نعیمی


در این نوشتار تلاش بر این است تا به تداخل ذهنیت جهانی و تاثیرات ارزشی اش بر فعلیت بومی و زیست محلی بپردازیم. موردی که انگیزاننده نگارنده برای گشودن چنین بابی بوده است همانا تاسیس آژانسهای کرایه اتومبیل بانوان در سطح بخش لشت نشا است. در این راستا نگاشته حاضر ابتدا بصورت تئوریک در شرح و چیستی جهانی شدن چارچوب مفهومی اش را پی میریزد سپس بطور موردی در تطبیق و تحلیل بر پدیده مذکور تداوم خواهد یافت. رهیافت مقاله جامعه شناختی است و روش بکار گرفته شده در آن توصیفی- تحلیلی بصورت مطالعه موردی.
جهانی شدن معادل فارسی «globalization » در زبان انگلیسی و « العلوله » یا « الکوکبه » در زبان عربی است ( میر محمدی، 1381: 60)، که مجموعه تعاریف ارائه شده برای آن را میتوان در شش رویکرد عمده تشخیص داد. جهانی شدن به مثابه:
1-     فرایند تاریخی (دلانتی، 2000)
2-     پروژه (لاتوش، 1379 ؛ درویشی، 1378 ؛ هام لینک، 1999 ؛ فریدمن، 1995: 78)
3-     پدیده (نش، 1380: 114-19؛ نصری، 1380 و دادز، 2000: 28)
4-     گسترش ارزشهای مشترک بشری (هام لینک، 1999)
5-     فراگفتمان جدید (تاجیک، 1380: 308)
6-     گسترش فوق قلمروگرایی (هلد، 1999: 16) *
هر کدام از رویکرد های فوق شایان توضیحات گسترده ای است لیکن آنچه در اینجا مدنظر است رویکرد گسترش ارزشهای مشترک بشری است. از سوی دیگر جهانی شدن دارای پنج مشخصه اصلی است:
1-     جهانی شدن فرایند نو و در حال تکوینی است که به ضرس قاطع نمیتوان آینده آن را پیش بینی نمود اما مسلما آغازگر دوره جدیدی برای بشریت خواهد بود.
2-     این فرایند را نمیتوان حاصل اراده یا برنامه از پیش تعیین شده کشور یا جریان فکری خاصی تلقی نمود اما تلاشهای نظام سرمایه داری نیز برای جهت دهی به آن غیر قابل انکار است.
3-     فرایند جهانی شدن این پتانسیل را دارد که بنا به تواناییها و امکانات کشورها، گروهها و جریانهای فکری در راستای منافع و جهتگیری شان مورد بهره برداری واقع شود.
4-     تاثیرات جهانی شدن بر تمدنها ، دولتها و فرهنگها یکسان نیست لذا واکنشهای آنها به این فرایند متفاوت است.
5-     به سبب انقلابات ارتباطاتی و فن آوری اطلاعات در چند دهه اخیر آگاهی افراد به این فرایند تا حدود زیادی شکل جهانی به خود گرفته و جوامع مختلف میکوشند با توجه به تجربیات تاریخی خویش صورتبندی اجتماعی- فرهنگی دلخواه خود را در این فرایند تعریف نمایند.
از طرف دیگر پروسه جهانی شدن تاکنون در پنج بعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی-فرهنگی، امنیت و محیط زیست قابل تمیز بوده است که در این گفتار بعد اجتماعی- فرهنگی مدنظر قرار گرفته. اصولا از جهانی شدن فرهنگ دو برداشت متضاد شده است. برخی فهمشان از فرهنگ جهانی، غلبه و حاکمیت یافتن یک فرهنگ بر دیگر فرهنگها بوده و برخی دیگر بر این نظرند که در شرایط جهانی شدن فرهنگ، بسیاری از شاخصهای فرهنگهای بومی و محلی این امکان و فرصت را پیدا خواهند کرد که به فراسوی محدوده جغرافیایی خویش منتقل شوند( هالیدی، 2002: 75). اینها ایده­هایی است که به ترتیب ذیل عناوین امپریالیسم فرهنگی و کثرتگرایی فرهنگی قرار میگیرند.
ذیل آنچه تاکنون بصورت تئوریک طرح گشت به اختصار به این موارد اشاره رفت: رویکردهای ششگانه جهانی شدن، ویژگیهای پنجگانه جهانی شدن، ابعاد پنجگانه آن و دو خوانش متفاوت از این فرایند. حال به صورت موردی کلام را پیش خواهیم برد.
منطقه لشت نشا که قلمرویی بس کوچک از وسعت جهان انسانی محسوب میشود در طی چندین سال گذشته شاهد تغییراتی در حوزه عمومی زنان بوده است. تغییراتی که شاید بتوان از آنها تحت عنوان «تابوشکنی» نام برد. فعالیت تشکلهای فرهنگی مانند کانون شعر لشت نشا - در سطح محدودتر- و انجمن دانش ورزان جوان(N.G.O) - در سطح گسترده تر- در نمود یافتن حضور زنان در عرصه اجتماعی- فرهنگی دهه80 لشت نشا موثر بوده و در راستای کمرنگ شدن تابوهای سنتی نقش عمده ای ایفا نموده اند. از جمله تابوهای سنتی در چنین فضاهای شهری کوچک، همانا رانندگی اتومبیل توسط زنان در سطح شهر میباشد. تا سالهایی پیشتر حضور جنس مونث در پشت فرمان اتومبیل نگاههای خیره و واکنشهای دیگر ناظرین را در پی داشت اما امروزه نه تنها این حساسیت به طرز چشمگیری کمرنگ شده و موجودیت چنین مناظری پذیرفته گشته، بلکه شاهد تاسیس آژانسهای کرایه اتومبیل ویژه بانوان نیز هستیم. پدیداری آژانس بانوان را اگر با دقتی جامعه شناختی بنگریم پیوند شگفت دو فرهنگ را در آن مشاهده خواهیم نمود: «بانوان راننده» - «ویژه بانوان» !
در رویکردهای ششگانه جهانی شدن به گسترش ارزشهای مشترک بشری اشاره داشتیم. در اینجا بنا به موضوع سخن، حق برابری زن و مرد به عنوان ارزش برجسته میگردد. اکنون که دوران مدرن یک پای نیز در پسا مدرنیته دارد و شاهد جنبشهای فراگیر حقوق زنان در عرصه بین المللی بوده است، عنصر فن آوری ارتباطات و سیستم آگاه سازی نوین کمک کرده حتی این نقطه کوچک از نقشه جغرافیایی یعنی لشت نشا ( نقطه ای ریز در قاره آسیا- منطقه خاور میانه- کشور ایران- استان گیلان- شهرستان رشت) نیز متاثر از این فضا گردد و میوه ای به بار آورد که همانا «حق رانندگی برای زنان» است. محصولی که در تضاد آشکار با فرهنگ مسلط تاریخیش قرار دارد. زن تاریخی محبوس در مطبخ اینبار جلوه اجتماعی میابد و بروز عمومی. اما بنا به نیاز دوران، در آشتی با هنجارهای دیروزی تر و در همنشینی با خاستگاه ملی- دینی و بومی- محلی اش، خدمات اجتماعی اش را سمت دهی میکند ، کارکرد اجتماعیش را شکل میبخشد و بر خویش پسوند «ویژه بانوان» مینهد. در واقع فاعلیت این پدیده که «بانوان راننده» است بیانگر تاثیرات عمده جهانی بر نیازهای انسان منطقه ایست و نمایندگی میکند تفکری را که مدرنیته بسترش را شکل داده اما هنگامیکه خدمات «ویژه بانوان» میشود جلوه ایست از فرهنگ بومی پذیرفته شده و نماینده تفکر و ارزشهای نهادینه شده محلی است. اینجاست که همنشینی این دو بر سر یک سفره شگفت آور میگردد و البته زیبا.
در واقع همانطور که در خصوص مولفه های جهانی شدن اشاره شد فرهنگ منطقه ای در مواجهه با نیاز عصری و تکامل تفهمی اش دست به صورتبندی میزند. به مظروف شکل ظرف خویش را میبخشد. بر خمیر فرهنگی نو، ورز سنت میدهد و انباشتهای ارزشی پیشین را که در نهاد ناخوداگاه جمعی وجدان شده است به استخدام در می آورد تا محصول آینده را سامان دهد. در چنین برخوردی انسان امروز که بنا به کانالهای ارتباطی و دالانهای اطلاعاتی ذهنیتی جهانی یافته است فعلیتی بومی را محقق می نماید. در واقع این راهکار مواجهه با جریان پر شتاب جهانی شدن است. چه آنان که در رد و ترد این ارزشهای جهانی و مدرن گام برمیدارند و چه آنها که نقش بی چون و چرا و معیارین بدان میدهند هر دو از نظرگاه نگارنده برخطایند، آنچه گره گشای است همانا پروژه اصلاح است که با اتکا بر عقلانیت نقاد تعامل این دو جبهه را ممکن مینماید. این پروژه گستره اش بس بسیط است، از سطوح خرد همانند پرورش فرزند در چارچوب خانواده تا سطوح کلانی همچون مدیریت اجتماعی. بنابراین بکوشیم بر ذهنیت جهانی- فعلیت بومی.
پانوشت:

*تاجیک، محمدرضا و درویشی، فرهاد. (1383)، «آرمانهای انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن»، مجله جامعه شناسی ایران، شماره3، ص140-171