مقاله زیر برگزیده همایش ملی بازشناسی نهضت جنگل 1393 (دانشگاه گیلان) و منتشر در کتاب همایش (1394) می باشد.


گونه شناسی کنش اجتماعی در جنبش جنگل بر مبنای نظریه ماکس وبر

عباس نعیمی جورشری

 

چکیده

هدف اصلی مقاله حاضر عبارت است از تشخیص نوع کنش اجتماعی در جنبش جنگل. در این راستا مبانی نظری ماکس وبر ملاک قرار گرفته است. طی مقاله تلاش شده به این سوال عمده پاسخ داده شود که کنشگری نیروهای موجود در جنبش جنگل متعلق به کدام سنخ از تیپولوژی چهارگانه وبری بوده است. روش تحقیق مقاله توصیفی از نوع تاریخی و روش گرداوری داده ها نیز کتابخانه ای می باشد.

کلیدواژه ها: جنبش جنگل، کنش اجتماعی، ملی- مذهبی، راست عملگرا، مارکسیست- لنینیست

مقدمه

پس از ناکامی مشروطه دوم در 1290ش و اشغال ایران توسط نیروهای روس تزاری، آرمانهای آن در قالب جنبشهای منطقه ای با اهداف ملی پیگیری شد. می توان مهمترین این تحرکات را جنبش جنگل دانست. جنبش جنگل به عنوان طولانی ترین جنبش اجتماعی معاصر ایران از سال 1294 تا 1300ش در مناطق شمالی کشور با مرکزیت گیلان ظهور و بروز داشته است. جنگل بر خلاف انقلاب مشروطه که مجموعا تحولی نرم بود مشی مسلحانه را در دستور کار قرار داد تا در قبال ضعف دولت مرکزی به نبرد با اشغالگران خارجی بپردازد و همزمان تغییرات داخلی را در جهت آرمانهای مشروطیت احیا نماید. برخلاف تصور رایج جنبش جنگل حرکتی یک دست و منسجم نبوده است لذا سه جریان سیاسی عمده طی هفت سال در آن به کنشگری پرداختند شامل: جریان ملی- مذهبی، جریان راست عملگرا و جریان مارکسیست- لنینیست (نعیمی، 1391: 11-17).

همینطور می توان فرایند زمانی جنبش را به سه مقطع مبارزه مسلحانه اولیه، ثبات و ایجاد هیات اتحاد اسلام و جمهوری شورایی تفکیک نمود. جریان ملی- مذهبی جنگل با تعلقات ناسیونالیستی و اسلامی در مقطع نخست و دوم نقش پر رنگ دارند و در مرحله سوم حضورشان کمتر محل تاثیر است. جریان عملگرا در هر سه مقطع جنبش به شکل نامحسوس حاضر لکن تاثیر خویش را بر تحولات دارد. جریان مارکسیست- لنینیست نیز به طور خاص در مقطع سوم حضور پر رنگ دارد. بر این اساس کنشگری هر کدام از این سه جریان مشخصه ای متفاوت به جنبش جنگل می دهد. در این مقاله تلاش خواهد شد تا ماهیت نظری کنش اجتماعی این جریان ها مشخص گردد.

مبانی نظری

وبر جامعه شناسی را علم فراگیر کنش اجتماعی می پنداشت. او به این نکته توجه داشت که افراد در ارتباط های متقابل خود با یکدیگر درون بافت مشخص تاریخی به کنش های خود معنایی ذهنی یا اعتباری می بخشند. منظور وی از کنش همانا رفتار معنادار و هدفمند است. کنش اجتماعی پیچیدگیهای خاص خود را دارد. افراد معانی ذهنی خاصی از یک کنش دارند که احتمالا با معانی که دیگران در ذهن دارند یکسان نیست. بعلاوه این معانی ممکن است طی زمان تغییر کنند. کنش اجتماعی ممکن است فعال یا غیر فعال باشد بسته به اینکه واکنشی را در پی داشته باشد یا خیر (دیلینی، 1387: 204-205).

وبر کنش اجتماعی را به چهار گروه تقسیم کرده است: سنتی، عاطفی، عقلانی مبتنی بر ارزش و عقلانی مبتنی بر هدف. مبنای این تقسیم بندی انگیزه ها و اهداف خاص کنشگران است که در درجه معناداریشان جلوه پیدا می کند.

1. کنش سنتی: بر مبنای عادتی دیرینه یا عرف صورت می گیرد. در اینجا عمل کنشگر صرفا بر مبنای سنت است. در واقع کنشگر از آن جهت رفتار خاصی را انجام می دهد که پیش از این نیز همواره انگونه رفتار کرده است (جلایی پور و محمدی، 1392: 60). کنش سنتی در مرز امر عقلانی قرار دارد زیرا در این نوع کنش موضوع غالبا واکنشی است خودکار به محرک های عادی که رفتار را در جهتی هدایت می کنند که بارها دنبال شده است. قسمت اعظم کنشهای روزانه مردم از این سنخ است (کرایب، 1388. ج1: 98).

2. کنش عاطفی:  از نظر جهتگیری احساسی و عاطفی و تاثرات خاص تعیین می شود (آبراهامز، 1369: 354). کنش عاطفی در واقع کنشی انفعالی است که کنشگر در شرایط خاص روحی و روانی به آن مبادرت می ورزد (مشیرزاده، 1381: 46). می توان آن را در حاشیه امر عقلانی قرار داد که هرگاه غیرقابل کنترل باشد معنادار نخواهد بود و به میزان کنترلی که بر آن اعمال می شود معنا خواهد یافت. مساله اساسی در اینجا این است که ایا این کنش هدفی بیرونی دارد یا خیر. به عنوان مثال اگر فرد خشمگین باشد و برای تسکین خود چیزی را بشکند کنش اجتماعی عاطفی نیست اما اگر به منظور ایجاد رعب در در طرف مقابل باشد کنش معنادار اجتماعی خواهد بود (کرایب، 1388. ج1: 99)

3. کنش عقلانی مبتنی بر ارزش: هنگامی رخ می دهد که یک اصل و مقصد سایر اصول و مقاصد را تحت الشعاع خویش قرار می دهد (جلایی پور و محمدی، 1392: 60). عقلانی بودن این سنخ کنش بخاطر هدف معین خارجی نیست بلکه کنشگر براساس تعریفی که از ارزشهای مورد باور خود دارد دست به رفتاری متناسب با آن می زند (مشیرزاده، 1381: 45). درواقع کنش ارزشی متضمن جهتگیری عقلانی نسبت به یک ارزش غایی و مطلق است که مستقل از هرگونه چشم انداز توفیق خارجی صورت می گیرد (آبراهامز، 1369: 354). درواقع کنشگر به طور عقلانی رفتار می کند و همه خطرها را می پذیرد نه برای اینکه به نتیجه خارجی دست یابد بلکه بخاطر آنکه به تفسیر خود از امر ارزشی پایدار بماند (صبوری، 1391: 36). بنابراین در کنش عقلانی معطوف به ارزش ممکن است تلاش برای دستیابی به هدف به خودی خود عقلانی نباشد اما راههای دنبال نمودن آن عقلانی است. ارزش هایی که از بافت های اخلاقی، دینی، فلسفی و حتی کل گرایانه آمده اند به صورت عقلانی انتخاب شده اند (دیلینی، 1387: 205).

4. کنش عقلانی مبتنی بر هدف: تقریبا مترادف با کنش منطقی ویلفردو پارتو جامعه شناس ایتالیایی است با این تفاوت که وبر بر جنبه عینی عقلانیت کنش تاکید ندارد. در این حالت کنشگر هدفی روشن را انتخاب می کند و بر اساس برداشتی که از شرایط و اشیا و افراد دارد از وسایل لازم بهره می گیرد (مشیرزاده، 1381: 45). عقلانی ترین سنخ کنشهای وبر همین کنش است. زمانی که وسیله و هدف و پیامدهای فرعی همگی سنجیده شوند بطور عقلانی به سوی نظمی از اهداف خاص مجزا متمایل خواهند شد. ملاحظات عقلانی درباره وسایل جهت نیل به هدف اهمیت خاص می یابد و نیز پیامدهای احتمالی متناسب با هدف متضمن اهمیت نسبی اهداف است (کرایب، 1388: ج1: 100).

یافته های پژوهش

الف. کنش اجتماعی جریان ملی- مذهبی

1. عطف به ارزش

تحلیل نظام مند مولفه های ایدئولوژیک جریان ملی- مذهبی همچون مولفه ی عدالت و نشاندن آن در کنار مولفه های دیگر، کمک می کند که به درکی سیستماتیک از ماهیت جنبش جنگل دست یافته شود. آن ها در جایی عدالت را کنار استقلال می آورند:«... انواع مرارت ها، گرسنگی ها و دربه دری ها دیده ایم، به این امید که روزی موفق بشویم ایران را از وجود خائنین تصفیه کرده، قشون بیگانه را خارج نماییم و پایه های عدالت را محکم کنیم» (جنگلی، 1357: 163).

پس از ورود ملی- مذهبی ها به رشت و پیش از تاسیس جمهوری، کوچک خان در نطقی با ادبیاتی دینی به توصیف روند مبارزه می پردازد. او«از غلبه یزدان به اهریمن و تسلط حق به باطل سخن گفت» (فخرایی، 1357:245).درواقع جنبش برای حرکت انقلابی اش حقانیتی تاریخی قائل است و موضع خویش را در موازات موضع امام حسین(ع) قرار می دهد: «خداوند متعال به وسیله محمد(ص) به ما خبر دادکه بسا عده قلیل بر جمعیت کثیر غلبه دارند. ما از سر سلسله مجاهدین اسلامی یعنی حضرت سید الشهدا سر مشق می گیریم. چه اقتدار یزید و دولت اموی کمتر از دولت تزاری و جمعیت آن سرور نیز بیشتر از این جمعیت نبود گرچه در ظاهر حضرت امام حسین(ع) مغلوب شد ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار قلوب آزادی خواهان را همیشه به نور خود منور داشته است»(همان: 33).

ملی- مذهبی ها با در کنار هم نهادن خدا و طبیعت، دیدگاهشان را این گونه اقامه می کردند: «... ایران مال ایرانی است. محال است خدا و طبیعت بگذارند تجاوز و تعدی متعدیان متجاوز مستقر و دایم گردد» (روزنامه جنگل، شماره13). آن ها با جمع کردن مفهوم وطن خواهی و دین پنداری، برای حرکتشان امیدواری ایدئولوژیک قائل بودند. امیدی که جهت انسجام و ارتقاء روحیه ی جمعی ضرورت کارکردی داشته است: «... ما تا آخرین نفرات برای حفظ دین و وطن فداکاری می کنیم و استظهار ما فقط به تاییدات باطنی اسلام و توجهات حضرت حجت عصر ارواحنا فداه است» (گیلک،1371:160و159).

میراحمد مدنی بر این اعتقاد است که «میرزا کوچک و همراهانش اهتمام داشتند که بیگانگان در امور داخلی ایران مداخله نکنند و ایران بایستی به دست ایرانی اداره شود و در قبال هر قشون بیگانه ایستادگی می کرد و سعی داشت که مقدرات کشور به مردان صالح سپرده شود تا آمال و آرزوی آزادیخواهان اجرا گردد و به همین منظور با هر نیت ارتجاعی و استعماری مخالفت میکرد» (مدنی، 1377: 73).

در کنار این ها ماهیت عدالت طلبی جریان ملی- مذهبی در مناسبتش با سوسیالیسم جلب توجه می کند. روس ها نیز جدا از تحلیل هایی که در روند نهضت یا در پایان آن از میرزا ارائه دادند، او را عنصری عدالت طلب میدانستند: «چون یک مبلغ سوسیالیستی است، نه به این خاطر که در راس رهبری نبردی پارتیزانی قرار دارد بلکه به این سبب که پرچمدار شعارهای اجتماعی است که او حتی قبل از ورود انگلیسی ها به گیلان عنوان ساخته بود...» (کریمی، 1382: 411).

آن ها آرمان گرایانه اعلام می کردند که: « ما مثل همیشه به عالمیان خطاب کرده می گوییم هر کس به خانه ی ما تجاوز کند، هر کس قصد از بین بردن استقلال ما را داشته باشد، هر قدر عده ی او زیاد و هر قدر قوی و دارای اسلحه و مهمات باشد و ما هر قدر ضعیف و دارای قوای اندک باشیم باز هم مانند سد آهنین در مقابل او ایستادگی خواهیم کرد و چون یقین داریم حق با ماست بالاخره به مقاصد حقه ی خود که حفظ وطن و دفع تجاوز هر متجاوزی است، نائل خواهیم شد...» (گیلک، 1371: 159). جریان ملی- مذهبی جنبش جنگل به عنوان زائیده ساختار تاریخی ایران، بحث استقلال کشور را در راس امور خود گنجانده بود. جنگلی ها می گفتند: « ما قبل هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم...» (روزنامه جنگل، شماره 5) و نیز «جنگلی ها می گویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای به این مملکت به کلی قطع شود. جنگلی ها می گویند ایرانیان باید در خانه خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان به راحت مشغول اصلاحات باشند... جنگلی اسلحه را وقتی از خود دور میکند که مطمئن باشد افراد ایرانی از تطاول متصدیان خارجه و ستمکاران داخله حائز امنیت و واجد رفاهیت گردیده» (روزنامه جنگل، شماره13).

آن ها فلسفه ی سیاسی اشان را در تشخیص ارتباط استبداد و استعمار، این گونه بیان می داشتند: «تاریخ بیانگر دو خط روشن است میان ستمگر و ستمکش که همچنان ادامه دارد. بیدار باشید و فریب نخورید، به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از هم دفاع کنیم... باید ملت ایران آزاد باشد» (جنگلی، 1357: 167-169).

میرزا در نامه ای چنین می نویسد: «بنده به حول قوه الهی مستغنی از هرگونه کمک و معاضدت بوده هیچ چیز بر عزم آهنین و اراده متین و استوارم رخنه نمی کند...» (گیلک، 1371: 489). و در آخرین نامه­اش (5 آبان 1300) تقریبا یک ماه پیش از مرگش چنین می نویسد:

«... عجالتا به رویه ای که دشمنان ما پیش گرفته اند و شما به خوبی مسبوق هستید شاید به طور موقت و دایم توانستند موفقیت حاصل نمایند ولی اتکای بنده و همراهان، به خداوند دادگری است که در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرده است.  به جز از خداوند به هیچ کس مستظهر نبوده و امیدوارم که توجهات کامله اش شامل حال و یار و معین ما باشد... امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند در حالی که هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت جان و مال و ناموس آن ها برنداشتیم. ما هرگونه اتهامی را که به ما نسبت می دهند می شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الطارق واگذار می کنیم عجالتا تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار به کجا منتهی خواهد شد...» (همان: 505-504).

2. کنش عقلانی

روشار در بررسی ماهیت و اهداف جنبش مذکورآورده است: «در واقع سیاست جنبش جنگل خواستار وضع قانون اساسی، ایجاد یک دولت ملی برخوردار از یک ارتش ملی، الغاء نظام کاپیتولاسیون که اروپاییان پدید آورده بودند شدند» (روشار، 1374).

حاج احمد کسمایی که از رکن های هیات اتحاد اسلام در جنبش به شمار می رفت آورده است: «هدف ما این بود که پس از به دست اوردن استقلال و ایجاد یک حکومت ملی در سراسر کشور، اراضی مالکان بزرگ را میان زارعین قسمت کنیم و سواد­آموزی را برای تمام مردم ایران اجباری کنیم» (هدایتی خوشکلام، 1383: 47). فیلیپ روشار هم یادآور شده است: «... جنگلی ها همچنین خواهان بودند که بهره برداری از منابع کانی ملی به وسیله بیگانگان پایان یابد و سرمایه ی ملی در راه توسعه صنعت، ایجاد راه آهن، کارخانه های نساجی و چرم سازی ملی به کار رود و بالاخره یک نظام آموزشی نو و همچنین بیمارستان ها و آزمایشگاه های مناسب پدید آید» (روشار، 1374: -).

جنگل در نخستین فرصت، اقدام به مصادره ی اموال استعمار­گران در داخل کشور می نماید که این بدان معناست که اموال ایشان را از آنِ ملت می داند؛ «... بانک روس در رشت از طرف میرزا کوچک خان مصادره شد» (افشار، 1380: 85). رهبری جنگل نسبت به مفهوم آزادی با نگرشی قانون مدارانه برخورد می نمود: «من آزادی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار می شمارم کسانی را که به خلاف این عقیده رفتار کنند و به نام پیش بردن آزادی، مقاصد شخصی و منافع خصوصی را تعقیب نمایند» (فخرایی، 1357: 324).

اصول مرامنامه جنبش جنگل نیز در بندهایی اشکار انعکاس دهنده کنش عقلانی جریان ملی- مذهبی است. «حکومت عامه و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد». این اصل در واقع به پیروی از اصول قانون اساسی مشروطه، از اصل یکم تا 42 و نیز از 48 تا 51 می باشد که در آن ها به ترکیب مجلس، آزادی نمایندگان، وظایف مجلس، حقوق و اختیاراتش، آگاه ساختن مجلس از امور، اعلام نظرهای مجلس و انتخابات مجلس پرداخته است و نیز با اصول 27 تا 34 متمم قانون اساسی همخوانی دارد (امامی، 1382: 94).

اصل 2 از ماده ی اول مرامنامه ی جنگل چنین آورده است: «قوای مجریه در مقابل منتخبین مسئول بوده و تعیین آن ها از مختصات نمایندگان متناوب ملت می باشد». این اصل با اصول 27، 28، 29 و 31 قانون اساسی مشروطیت و نیز اصول 58 تا 70 متمم قانون اساسی مطابقت دارد. اصل 5 از ماده ی اول مرامنامه نیز اشاره دارد: « الغای کلیه شئون و امتیازات». این اصل کلی در برگیرنده مسایل داخلی و خارجی بوده و اصلی که در متمم قانون اساسی یا متممش بتواند با آن همخوانی داشته باشد وجود ندارد. در اصل 10 از ماده سوم آمده است: «انتخابات باید عمومی و متناسب و مساوی و مستقیم باشد» و اصل 11 از ماده سوم: «هر یک از افراد 18 ساله حق انتخاب کردن و 24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند». هرچند در اصول قانون اساسی و متمم آن به تفصیل درباره ی مجلس صحبت شده ولی به طور مشخص اصلی وجود ندارد که به دو اصل فوق پرداخته باشد. همین طور در بُعد قانون محوریِ امور اقتصادی، در اصل 14 از ماده ی چهارم چنین آمده است: «ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه» و اصل 15 از ماده پنجم: « تبدیل مالیات غیر مستقیم به مستقیم تدریجا». در قانون اساسی و متمم آن اصولی که مشخصا به لحاظ محتوایی با دو اصل فوق مطابقت داشته باشند وجود ندارد (نعیمی، 1391: 118). توجه جریان ملی- مذهبی به این مقوله، نشانگر التفات جنبش به بحث توسعه ی اقتصادی بوده که وجهی مهم از قانون گرایی است و نتیجتاً ارتباط مستقیم با کنشگری عقلانی معطوف به هدف پیدا می کند.

کنشگری عقلانی جریان ملی- مذهبی در دورانی که جنبش جنگل بر گیلان حاکم است به خوبی قابل ارزیابی است و آزمون خوبی برای جریان مسلط آن یعنی گرایش ملی- مذهبی به شمار می رود. کوچک خان درخواست کرد دولت کرنسکی[1] نیروهای خود را از ایران خارج کند و همه امتیازات تحمیل شده به ایران از سوی تزارها را لغو کند (شاکری، 1386: 92). پر و بال گشودن جنبش در این مرحله تحت جلوه هایی قابل مشاهده است همچون: شکل گیری یک ساختار سیاسی به نام اتحاد اسلام، دولتی نیمه رسمی با سازمانی نظامی در مرکز آن و انتشار روزنامه «جنگل» که به تبیین بینش و برنامه جنبش می پرداخت.

واکاوی نشریه جنگل اطلاعات خوبی را درباره ی برنامه های جنبش و فضای فکری حاکم برآن در اختیار قرار می دهد. هفته نامه ی جنگل که از تیر 1296ش انتشار یافته بود اعلام داشت که از حقوق ایرانیان حمایت و افکار مسلمانان را روشن می کند. «جنگل» که حتی در پایتخت طرفدارانی داشت عموماً خط مشی مشروطه خواهی را تبلیغ می کرد، دفاع از حقوق انسان ها و اطاعت از قانون را سرلوحه هدف های خود می خواند و خواستار اصلاحات - البته بدون ارائه تعریفی مشخص از آن- بود و آشکارا اعلام می داشت که در پی برگزاری انتخابات دوره چهارم مجلس «بدون تقلب و بی نظمی» است.

جنگل در شماره 24 خود فقط دولتی را شایسته اطاعت دانست که اصلاحات را به اجرا بگذارد و در شماره 12 متن پیامی را به چاپ رساند که رهبران اتحاد اسلام برای شاه فرستادند و در آن به وی اطمینان دادند که تاج و تخت ایران را حفظ خواهند کرد. شماره 13 نشریه جنگل به خوبی بیانگر خواسته های آن هاست: 1. ایران به ایرانی تعلق دارد؛ 2. سلطه خارجی باید پایان یابد؛ 3. اصلاحات باید بدون دخالت خارجی تحقق یابد؛ 4. تاج و تخت باستانی ایران به احمدشاه حامی آزادی تعلق گیرد و قلمرو اقتدار وی باید همچون امپراطوری بزرگ گذشته ایران باشد؛ 5. کابینه ی دولت به رهبری آزادیخواهان مشروطه خواه، نه فقط باید به سرعت همه زیآن های ناشی از پیشینیان فرومایه ی خود را رفع کند بلکه برای رفاه آتی ملت بکوشد؛ 6. مجلس باید بازگشایی شود؛ 7. اسلام باید در مقابل خطر انگلیس مورد حمایت قرار گیرد؛ 8. خائنان باید مجازات شوند.

سازمان سیاسی جنبش که تا آن زمان حول یک رهبر اداره می شد و معنا می یافت در این زمان تحت هدایت کمیته اتحاد اسلام قرار گرفت. این نکته، نشان دهنده استعداد جنبش برای اصلاح گری مدنی و کنش عقلانی معطوف به هدف  است و می توان این تغییر تطبیقی با شرایط را امتیازی برایش به حساب آورد یعنی ارتقاء رهبری فرهمندانه فردی به رهبری عقلایی جمعی. منابع موجود درباره چند و چون این رهبری گروهی اندک است لیکن کنسول فرانسه در رشت آن را «سنا» می نامید و کنسول آلمان در شیراز در تیر 1297ش خاطر نشان میکند که «کمیته» اتحاد اسلام مرکب از 8 تا 10 تن بود. معاون کنسول فرانسه نیز خبر می دهد که سنا نام خود را به «اتحاد ایران» تغییر داد. از بین تناقضات ما بین منابع به نظر می رسد توضیح مؤلف «سردارجنگل» به واقع نزدیک تر باشد. وی تصریح دارد زمامداری انحصاری روحانیون برای برخی ناخوشایند بود لذا ترتیبی دادند که «هیأت اتحاد اسلام» به «کمیته» تبدیل شود که در نتیجه، افراد غیر روحانی نیز می توانستند به عضویت رسمی اتحاد اسلام درآیند و اکثریت اعضای کمیته را به دست آورند (فخرایی، 1357: 96).

عملکرد کمیته در خصوص مدیریت قحطی سراسری 97-1296ش بی هیچ اغراقی، ایده آل بود. آن چنان که هیأتهای مذهبی آمریکایی حقوق بشر در رشت، پول امداد را پس فرستادند و گفتند به دلیل تدابیر مؤثری که این ایلیاتی ها (جنگلی ها) به کار گرفته اند، به کمک ایشان نیازی نبوده است. همچنین پدر موری[2] سرپرست هیئت مذکور موفقیت جنگلی ها را بدین گونه ستود: «در حالی که ایرانیان دیگر در تهران، همدان، قزوین، زنجان، مشهد و سایر جاها با ننگ تمام تقریباً هیچ کاری نکردند، جنگلی ها ماهانه 10 هزار دلار صرف مراقبت از پناهندگان قحطی زده ای می کنند که به رشت می آیند» (شاکری، 1386: 79).

ب. کنش اجتماعی جریان راست عملگرا

1. کنش عقلانی معطوف به هدف

راست محافظه کار ذیل ایدئولوژی عمل گرایی[3] رفتار می نمود و به تاسی از منافع طبقاتی و گروهی، مواضعش را سامان می داد. آن ها که در جهت گیریشان نه مبتنی بر اصول و اعتقادات معین بلکه با شاخص مطلوبیت نتیجه، عمل می نمودند در طیفی بلند از جنگ سالاران، بزرگ مالکان، روحانیت فئودال، بازرگانان و فعالین سیاسی قرار می گرفتند.آنها در کنار بیگانگان و عوامل روس و انگلستان حاضر به نبرد با عناصر ایرانی وطن دوست از جمله جنبش جنگل شدند و اگر هم در کنار مجاهدان جنگل قرار گرفتند نه مبتنی بر علایق ملی بلکه بر اساس منفعت طلبی شان بوده است. از جمله این افراد، ضرغام السلطنه از روسای ایلات تالش بود که ابتدا امیر مقتدر و بعدها سردار مقتدر لقب گرفت. نسبت وی را با جنبش از همان زمان می توان دریافت که به تشویق کنسولگری روس به نبرد با جنگل تازه تاسیس روی آورد. مدنی روایت کرده است که پس از شکست عبدالرزاق خان شفتی از جنگل، نیروی تزاری که پریشان شده بود و چاره را در ایجاد جنگ داخلی می دید، ضرغام السلطنه تالش را تطمیع نمود که بر علیه قوای جنگل بجنگد و دولت ایران را هم وادار کرد که حکومت تالش و فومنات را به وی واگذار نماید. در نتیجه، او نیز سواران تالش و عده کثیری را مسلح نموده و به ریاست برادرش محمدخان شجاع دیوان، مامور نبرد با جنگلی ها ساخت. کوچک خان برای رهایی مردم فومنات از غارتگری لشکریان ضرغام، طی نامه هایی او را به دسائس بیگانگان هشدار داده و پیشنهاد ائتلاف داد لیکن وعده ی حکمرانی تالش و فومنات تاثیرش بر امیر مقتدر بیشتر از آرمان خواهی میرزا بود (مدنی، 1377: 45).

فرد دیگری که در جبهه راست محافظه کار منافع شخصی را بر استقلال خواهی و وطن پرستی ارجح دانست، اشجع الدوله اسالمی بود که در کنار برخی دیگر از روسای مناطق گیلان به وعده های روسیه تزاری، تحت امر عوامل داخلی و دولتی در مقابل جنبش ملی گرایی قرار گرفت. مفاخرالملک، رئیس نیروی دولتی رشت به خواست کنسول روس نیروی وسیعی به فرماندهی اشجع الدوله برای جنگ و سرکوبی جنگل آماده نمود که از چهره های شناخته شده دیگر در این سپاه می توان به حاجی محمد تقی فومنی اشاره داشت که بخاطر رهایی از اعانه وضع شده جنگل، همراه سپاه شده بود. دیگری، مهدی خان کرمانشاهی بود که به امید حکومت کسماء و فومن به مفاخر پیوسته بود. فرد دیگر، اکبرخان بود که با نیت مقرب شدن نزد کنسولگری روس به این گروه ملحق گشته بود (صبوری، 1358: 34). نتیجه ی نبرد شش ساعته، کشته شدن مفاخرالملک و دستگیری اشجع الدوله بود که بعدتر در ائتلاف جنگلی ها درآمد و سوگند وفاداری به جنبش را نوشت (تمیمی طالقانی، 1324: 30) اگرچه بدان پایدار نماند و حسب منافع شخصی، در برابرشان جنگید.

با وقوع انقلاب 1917م، روس های تزاری کم کم در پی خروج از ایران برآمدند لذا با اعزام قوای جنگل به تالش، سردار مقتدر پس از مقاومت ابتدایی، به اتفاق رشید الممالک (رئیس ایل شاهسون) به کسماء آمد و سوگند وفاداری یاد کرد که به واسطه ی آن خدمات فراوانی همچون تاسیس محاکم قضایی و مدارس از دولت جنگل نصیب آن ها شد. با همه ی این ها، بعد از حمله ی انگلیسی ها و انحلال اتحاد اسلام، ضرغام السلطنه به خواست انگلیس، در دستگیری کوچک خان همکاری نمود. کوچک پور در این رابطه نقل می کند: «ضرغام با انگلیسی ها به مذاکره پرداخت. معلوم شد که انگلیسی ها ضرغام را دعوت گرفته اند که جنگل را محاصره و با قزاقان در دستگیری میرزا کوچک خان یاری نماید. ضرغام با پیشنهاد آن ها موافقت کرد. ده هزار تومان قرار شد به ضرغام بدهند که نفرات خود را جمع آوری نماید. بعد از این مذاکرات به اطاق بار آمدند و به صرف مشروب مشغول شدند» (کوچکپور، 1369: 30).

در مستندات «جمهوری شورایی و انقلاب گیلان» موارد متعددی به چشم می خورد که دلالت بر اختلاف افکنی بین جریانات جنبش دارد. اسماعیل جنگلی چنین اشاره می کند: «باید دانست که در شهر رشت عده ای وجود داشتند که کاملا تابع مرکز و خصوصا مراکز سیاسی آنجا بوده... متاسفانه در صدر آن ها اشخاصی قرار داشتند که مانند سردار محی در جنگ مشروطه دارای سوابق بودند و با بعضی از سران روس... سابقه الفت داشتند... آن ها از هر قضیه ای استفاده کرده اختلافات ایجاد نموده و دامن زن آتش بودند و در این مواقع نیز بیکار ننشستند. وقتی موفقیت های تازه ی هیات کمیساریای مشترک را دیدند و از اغواء آن ها به فساد بهره بردند، خود را به کردها نزدیک و در جامه ی دوستی طرح دشمنی ریختند» (جنگلی، 1357: 216).

پ. کنش اجتماعی جریان مارکسیست- لنینیست

1. عطف به ارزش

نگرش جهان وطنی جریان چپ جمهوری در نامۀ کمیته ی انقلابی ایران تحت ریاست چپ ها به سردار استاروسلسکی[4]آشکار است. آن ها تاکید داشتند که می خواهند برادری و مساوات میان نوع بشر حکم فرما باشد که بدون رعایت حدود مملکتی و تحمیل گمرکچی، مایحتاج و ضروریات بشری عادلانه تقسیم و در کمال سهولت و سادگی رفع نیازها انجام گیرد. آن ها خطاب به فرمانده ی مذکور نوشتند: «در خطاب به برادران روسیه نوشته اید: در ایران چه می کنید؟ خوب است اصلاح امورات داخلی ایران را به ایرانیان واگذار نماییم. در اینجا اشتباه بزرگی کرده اید زیرا هر فرد یا ملت آزادی خواه باید تمام افراد و ملل آزادیخواه را برادر خود دانسته، همه جا را وطن خویش شناخته، در هر نقطه از نقاط دنیا یکدیگر را سراغ کنند. دست معاضدت دراز کرده برای اجرای مرام بکوشند تا اختلاف کلمه و کلمه اختلاف را از مابین نوع بشر برداشته و منسوخ نمایند» (یقیکیان،1386: 292)

دیدگاه انترناسیونالیستی جریان چپ نه تنها در نامه نگاری های اینچنین و گفتگوهای سران، بلکه به صورت گسترده در میان مردم نیز پخش می گردید. روزنامه «کامونیست» که ناشر افکار کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و گرداننده اصلی دولت کودتایی چپ های جنبش بود، به مدیریت م.ج. جواد زاده (پیشه وری) کمیسر داخله دولت و زیر نظر بانو «بوله» منشی کل حزب و شوهرش آبوکف[5] نماینده حزب کمونیست روسیه در ایران منتشر می شد. نمونه ای از مقالات روزنامه کامونیست حاوی دیدگاه آشکار جهانی گری و صدور انقلاب است: «انقلابی که در عرصه ظهور به صورت اکثریت عرض اندام نمود بلاشک جهان را فراگرفته، جهانیان را به آرزوی خود خواهد رسانید. جهان را بنگر! ببین رویای انقلاب که از عرق جبین فعله و بخار دل رنجبر به وجود آمده چگونه تلاطم کرده و کاپیتالیزم دنیا را دارد به چه نحو هجوم می برد» (همان: 180).

تعبیر جریان چپ از عدالت اجتماعی به گونه ای تنگاتنگ با درک آن ها از «امپریالیسم » همراه بود. از کنگره ملل شرق که در شهریور 1299ش، هم زمان با تسلط دولت کمونیستی بر جنبش جنگل در باکو برگزار شد، چنین بیانیه هایی استخراج گردید: « انقلاب توده های زحمتکش شرق پس از اخراج و محو نفوذ جهانگیران بیگانه نیز ادامه خواهد داشت... انقلاب پایان نخواهد یافت تا روزی که اراضی از دست مالکین خارج شود و در اختیار فقرا قرار گیرد» و نیز « سیستم شوروی سیستم مناسب و مساعدی است که توسط آن توده های زحمتکش کارگران و کشاورزان، دشمنان خود (مالکان، تجار، مامورین عالی رتبه و افسران ارشد) را از پست های عالی خود بیرون کرده و تقدیر خود را معین خواهند نمود» (روزنامه کامونیست،1920 : - ).

وجه ارزش گرایانه ایدئولوژی چپ ها در بایگانی های جراید وقت نیز قابل ردیابی است. روزنامه ی ایران سرخ که توسط «کمیته ی انقلابی مرکزی برای آزادی ایران» انتشار می یافت و پرچمدار بینش مارکسیسم لنینیسم بود، در مقاله ای تحت عنوان «کارگران جهان متحد شوید»، به چهره ی سیاه سیستم سلطنتی پرداخته و اشاره دارد: «شاهان اتباع خود را در فقر و نکبت رها می کنند و به خاطر راحت و آسایش خود آنان را به بردگی می کشانند. ایشان خود را از مالیات مردم ثروتمند می سازند... انقلاب یک ضرورت است... بیدار شوید و از ستم حکمرانان مرعوب نگردید» (ایران سرخ، 1299: 24 اسفند).

2. کنش عقلانی

جریان چپ جمهوری شورائی که به لحاظ ایدئولوژیک وابسته به نظریه پردازان مسکونشین بود مسئله ی ارضی را در صدر برنامه هایش قرار داده بود.  قطعنامه ی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ایران تاکید داشت که «همه ی تدابیر ضروری را برای گسترش و حمایت از مبارزه ی دهقانان برای برچیدن کامل مالکیت های ارضی و انتقال زمین به دهقانان به کار خواهد بست و اجازه نمی دهد که محدودیت ها یا سوء برداشتی در تبلیغ و ترویج مبانی کمونیستی در میان توده های وسیع زحمتکشان به وجود آید» (شاکری، 1386: 269). دولت کودتاچی چپ نیز که در مرداد 1299ش سکان دار جنبش شد، برنامه های خود را در سه محور ارائه نمود که دو محورش مرتبط با مفهوم کمونیستی عدالت بود: «2. لغو اختیارات مالکین و امحاء اصول ملوک الطوایفی؛ 3. رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات» (گیلک، 1371 : 324).

به نظر می رسد موضع ایدئولوژیک چپ های جنبش از نوعی تناقض ماهوی برخوردار بوده است. بدین معنا که ضمن ترد استبداد حاکم، سیستم ایجابی شان متضمن استبداد از جنس دیگری بود. آن ها در نفی استبداد سیاسی دولت مرکزی ایران، پارامترهای آرمان جهانیشان را به استخدام در می آوردند و نظام سلطنتی ایران را تحت نام «عامل استعمار» محکوم می نمودند. بیانیه ی کمیته انقلابی ایران که در تاریخ 20 شهریور 1299ش انتشار یافت، حکومت تهران را هم سنگ دول مداخله گر بیگانه می نشاند و اعلام می کند: «چون مظالم دولت جابره انگلیس و مداخلات غیر مشروط مامورین سیاسی و نظامی آن دولت ضعیف کش در مملکت ایران که ناشی از خیانت کاری های زمامداران داخلی و هیات سابقه دولت بود...، بعد از ورود به مرکز و تصفیه ی خاک پاک ایران از وجود قشون جابر انگلیس و تغییر رژیم حاضره...، تعیین مقدرات ملت... را منوط به نظریات توده ی ملت...» برگزار خواهد کرد (یقیکیان، 1386: 260). این نگرش در صدر قطعنامه ی 8 ماده ای نخستین کنگره ی حزب کمونیست ایران نیز به چشم می خورد به طوری که مبارزه علیه استبداد دولت مرکزی، در کنار امپریالیسم انگلستان نهاده شده است: «شعار ما در این زمان، جز مبارزه ی بی رحمانه علیه امپریالیسم انگلستان، علیه دولت شاه و همه کسانی که از آن دو حمایت می کنند نیست » (رئیس نیا، 1360 : 241).

روزنامه ی روسی زبان «کراسنی ایران» هم که تحت  نظر کمیساریای سیاسی نیروهای شوروی در ایران چاپ می شد، وظایف ارتش سرخ را این گونه بر می شمرد : «1. بیرون راندن انگلستان؛ 2. برانداختن شاه و وزیرانش؛ 3.انتقال قدرت دولتی به مردم؛ 4. برافراشتن پرچم سرخ در تهران» (شاکری، 1386: 396).

کنش عقلانی آنها آنجا که اعمال مشخصه مستبدانه یافت، شعارهای مردم خواهانه شان را که مبتنی بر عدالت اجتماعی بود، زیر سوال برد. یکی از اقدامات دولت انقلابی جدید، جمع آوری اعانه ی اجباری بود. کمیسیون اعانه، بنا بر حکم کمیته ی انقلابی، شروع به سخت گیری نموده و مردم را وادار به پرداخت سهم در نظر گرفته شده می کرد به طوری که عده ی زیادی از مشمولین، دستگیر و زندانی شدند. به واسطه ی این تندی ها شایعات عجیبی نیز بین مردم رواج یافته بود که زندانی­ها را کتک می زنند و در زنجیر می کنند. حتی می گفتند که «در نزدیکی میدان، کارگران در حیاط مسجدی مردم را وادار کردند که قبرهای خود را کنده و توی قبر بروند و آن ها را زنده دفن کردند» (یقیکیان، 1386: 187).

هم زمان با تاسیس جمهوری و برخلاف توافقات انجام شده، چپ ها اقدام به تبلیغات ضد مذهبی نمودند که موجبات جدایی جریان ملی- مذهبی جنبش را فراهم ساخت در گزارش استاندار گیلان به دولت مرکزی چنین آمده است: «این رژیم در چند هفته ی اول حکومت خود نوزده مسجد را بست، تعلیمات مذهبی را ممنوع اعلام کرد و رفع حجاب زنان را اجباری خواند. روحانیون مسلمان که شدیدا مخالف این اقدامات بودند، علناً مورد استهزاء قرار گرفتند تا سرمشق دیگران در رفتار پسندیده باشند» (ذبیح، 1278: 55 ).

در دوران حکمرانی چپ ها بر گیلان، مردم از جمع شدن در مساجد خودداری می کردند و خود احسان و وزرایش نیز از رفتن به مسجد اکراه داشتند و با جمعیت ملاقات نمی نمودند. آن ها با تمجید از قاتل ناصرالدین شاه، میرزا رضای کرمانی و اصول مزدک و تبلیغ عقاید کمونیستی، بیش از پیش اثر سوء می بخشیدند به طوری که اغلب مردم آن ها را بی دین می انگاشتند. این موارد حسب ماهیت ایدئولوژیک آنها قابل قبول است اما کنشگری عقلانی محسوب نمی شود حال آنکه در ادامه با اصلاح روش مذکور شاه کنشگری عقلانی در مجموعه اقداماتشان هستیم. در این راستا آن ها  با به راه انداختن میتینگ های گوناگون کوشش می نمودند خود را طرفدار دین اسلام معرفی کنند و احسان را به عنوان شخصی متدین، وجاهت بخشند. روزنامه ی کامونیست طی شماره های پیاپی کوشش داشت اتهام بی دینی کمونیست ها را از ذهن مردم بزداید و با استفاده از مفاهیم دینی تصویر مخدوش شده ی اشان را بهبود بخشد: «ما حیات خود را صرف افراشتن پرچم [مبارزه ] به نام قرآن و در راه اسلام و برای نجات رنجبران تهیدست مسلمان می کنیم... ما مسلمان و مسلمان زاده، پیرو و مجری قوانین مقدس اسلام هستیم که تاکنون ابزاری در دست چند مرتجع شهوت ران بوده است» (همان: 302). آن ها حتی بطور ابزاری از ادبیات دینی برای تحصیل اهدافشان بهره جستند: «با امتثال قرآن خدایی که می فرماید «لایحب ا... الجهد الا مظلوم (دوست نمی دارد صدا و فریاد را مگر از آن هایی که مظلوم واقع شده اند) صدا بلند کرده و بیرق سرخ دست گرفته ایم» (همان: 235).

دولت انقلابی برنامه های اصلی خود را در قالب سه پارامتر، بدین شرح اعلام داشت: 1. تشکیلات ارتش سرخ ایران مطابق ارتش روسیه و حمله به تهران؛ 2. لغو اختیارات مالکان و امحاء اصول ملوک الطوایفی؛ 3. رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات (گیلک، 1371: 324 323).

همزمان با این وقایع، در فاصله ی اول تا هشتم سپتامبر1920 (هفتم تا هفدهم شهریور 1299ش) نخستین کنگره ی ملل شرق، تحت حمایت انترناسیونال کمونستی، در باکو برگزار گردید که تاثیرات جدی بر دولت چپ جمهوری داشت. هدف کنگره ظاهراً تدوین یک برنامه ی عملی برای آزادی مردم شرق بود. با این حال بعدتر آشکار گردید که قصد واقعی کنگره بهره گیری از پتانسیل انقلابی شرق به عنوان یک اهرم چانه زنی در مذاکراتی تجاری بود که در آن زمان بین روسیه شوروی و دولت ائتلافی لیبرال محافظه کار بریتانیا جریان داشت (شاکری، 1386: 312).

با شکست سیاست «گذر از کوچک خان» که به تاسّی از تز «گذر از کرنسکی»  لنین انجام می گرفت، نامه ای ذیل عنوان «دو دوست قدر شناسند حق صحبت را !» به امضای احسان و خالو قربان برای کوچک خان فرستاده شد تا مقدمات آشتی دو جریان و ائتلاف دوباره مهیا شود. در دی  ماه 1299ش وزارت داخله ی ایران اعلام کرد که تلاش دولت به تشویق کوچک خان برای اقدام علیه متحدان سابق کمونیستش، شکست خورده است (شاکری، 1386: 388).همچنین اعلام شد که دهقانان به مدت سه سال از تحویل محصول خود به دولت به عنوان مالیات و سهم زمین دار معاف خواهند بود. در پایان نیز از دهقانان خواسته خواهد شد فقط 10 درصد از محصول خود را به عنوان مالیات جنسی به دولت پرداخت کنند (ایران سرخ، 26 اردیبهشت 1300).

نتیجه گیری

کنش اجتماعی در جنبش جنگل ذیل سه جریان سیاسی حاضر در آن قابل ارزیابی است. بر این اساس کنشگری جریان ملی- مذهبی غالبا ذیل نوع کنش عقلانی معطوف به ارزش قابل تشخیص است. کنش های جریان راست عملگرا غالبا از گونه کنش عقلانی معطوف به هدف بوده است. جریان مارکسیست- لنینیست نیز غالبا ذیل سنخ کنش عقلانی معطوف به ارزش قرار می گیرد. بنابراین کنش اجتماعی جنبش جنگل بر اساس مفاهیم نظری ماکس وبر غالبا ذیل کنش عقلانی مبتنی بر هدف و ارزش جای می گیرد و کنشهای عاطفی و سنتی در آن کمرنگ می باشد.

 


 

منابع

1.      آبراهامز، جی، اچ. (1369). مبانی و رشد جامعه شناسی. ترجمه حسن پویان. تهران: چاپخش.

2.      افشار، ایرج. (1380). .برگهای جنگل (نامه های رشت و اسناد نهضت جنگل. تهران: نشر و پژوهش فروزان.

3.   امامی، فیضا... . (1382). «بررسی مرامنامه جنبش جنگل» درمجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل.رشت: شهر باران.

4.      تمیمی طالقانی، میرزا محمد. (1324). دکتر حشمت که بوده و جنگل گیلان چه بوده. رشت: نشر جمعیت فرهنگ گیلان.

5.      جلایی پور، حمیدرضا  و جمال محمدی (1392). نظریه های متاخر جامعه شناسی. تهران: نشر نی.

6.      جنگلی، میرزا اسماعیل.(1357). قیام جنگل. با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین. تهران: جاویدان.

7.      دیلینی، تیم. (1387). نظریه های کلاسیک جامعه شناسی. ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی. تهران: نشر نی.

8.      ذبیح، سپهر. (1378). تاریخ جنبش کمونیستی در ایران. ترجمه محمد رفیعی­مهرآبادی. تهران: عطایی.

9.   روشار، فیلیپ. (1374). «اصلاح طلبی و سنت (جنبش جنگل از 1294 تا 1300 ه ش)». ترجمه ع.روحبخشیان. ماهنامهگیله وا. (ش 34)، آذر- دی.

10.  روزنامه جنگل، شماره 5، غره شوال 1335.

11.  روزنامه جنگل، شماره 13. 24 ذیحجه 1335.

12.  روزنامه کامونیست. 1921.

13.  روزنامه ایران سرخ. 24 اسفند 1299.

14.  رئیس نیا. رحیم. (1360). حیدر عمواوغلی در گذر از طوفانها.(بی جا): نشر دنیا.

15.  شاکری، خسرو. (1386). میلاد زخم (جنبش جنگل و نخستین جمهوری سوسیالیستی ایران). ترجمه شهریار خواجیان. تهران: اختران

16.  صبوری دیلمی، محمد حسن. (1358). نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل.تهران: مولف.

17.  صبوری، منوچهر. (1391). جامعه شناسی سازمانها. تهران: نشر شب تاب.

18.  کرایب، یان. (1388). نظریه اجتماعی کلاسیک. ج1. ترجمه شهناز مسمی پرست. تهران: آگه.

19.  فخرایی، ابراهیم. (1357). سردار جنگل. تهران: جاویدان.

20.  کریمی، بهنام. (1382). آسیب شناسی نهضت جنگل.تهران: قصیده سرا.

21.  کوچکپور، صادق. (1369). نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی- اجتماعی گیلان و قزوین.رشت: گیلکان.

22.  گیلک، محمد علی. (1371). تاریخ انقلاب جنگل.رشت: گیلکان.

23.  مشیرزاده، حمیرا (1381). درامدی نظری بر جنبشهای اجتماعی. تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.

24. مدنی، میراحمد. (1377).جنبش جنگل و میرزا کوچک خان. به کوشش سید محمد تقی میر ابوالقاسمی، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

25.  نعیمی، عباس (1391). جریان شناسی سیاسی جنبش جنگل. تهران: چاپخش.

26.  یقیکیان، گریگور. (1386). شوروی و جنبش جنگل (یادداشتهای یک شاهد عینی). به کوشش برزویه ارجمند. تهران: اختران.

27.  هدایتی خوشکلام، منوچهر. (1383). یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل. رشت: کتیبه گیل.

 



[1]Kerensky

[2]Murray

[3]Pragmatism

[4]Astarvslsky

[5]Abukov