برای طرح بحث از یک مثال مهم و ملی بهره خواهم برد (بحران آب) سپس به محور اصلی یادداشت یعنی وجه تئوریک خواهم پرداخت.
اواخر دهه ی هشتاد – همزمان با دور دوم ریاست جمهوری آقای محمود احمدی نژاد – کارشناسان رده ی اول انرژی درباره ی بحران آب در ایران هشدار دادند. هرچه پیشتر آمدیم بر حجم هشدارها افزوده شد.
داده ها نشان می داد که سوءمدیریت و شیوه ی سنتی کشاورزی، دو مولفه ی اصلی در میان مولفه های بحران ساز بوده اند. با این حال در همه ی مباحث سیاسی، این هشدارها گم شد. این داده ها در رفت و برگشت سیاست و روزمرگی سیاسی، کمرنگ شد.
دولت یازدهم هم اگرچه از عقلانیت مدیریتی برخوردار بوده و بر توجه بیشتر به بحران آب همت گماشت. لکن غلظت سیاسی همچنان دست بالا را دارد.
آب معادل منافع ملی است و سرنوشت تلخ آب همانا محصول فرهنگ سازمانی امروز است که محتوا فدای صورت شده و منافع کلان از اولویت می افتند. بحثی فراتر از آنکه یک دولت بخواهد آن را رفع و رجوع کند.
در اینجا می توان پرسید که چرا و چه زمانی، کلیدواژه ی «منافع ملی» در دایره المعارف سیاست کمرنگ شد؟
چرا و چه زمانی، آب انقدر کم اهمیت شد که فحاشی سیاسی دست بالا را گرفت؟
به نظر می رسد عقل سیاسی به محاق فرمالیسم سیاست رفته است. گروه های سیاسی که آوانگاردهای فرهنگ سیاسی هستند و ذایقه ی عمومی را جهت می دهند، به سطح جدل های روزانه نزول کرده اند.
اگرچه این جدل ها بخش جدایی ناپذیر فرهنگ سیاسی است و در تمام ادوار تاریخی هم حاضر بوده است اما درصورت تسری به حوزه ی عقلانیت سیاسی، جامعه ی متبوع را با مساله مواجه می کند. مطالعات تاریخ تطبیقی به شما خواهد گفت هرکجا عقل سیاسی لاغر شده و فرمالیسم سیاست فربه شده، منافع ملی آن کشور از دست رفته است.
نگارنده برخلاف برخی رویکردهای نظری بر این نظر است که ما همچنان در دوره ی دولت – ملت زیست می کنیم و کلیدواژه ی عقل سیاسی همانا منافع ملی است.
بر این مبنا می توان مشاهده کرد که عقل سیاسی در چنبره ی فرمالیسم سیاسی قرار گرفته است. به بیان دیگر حرکت در سطح و قشری گری بر فرهنگ سایه انداخته و جامعه را تهدید می کند. ظهور چهره های قشری گرا و عوام فریب بر همین بستر روی می دهد.
پاسخ این چرایی را باید در الگوهای اجتماعی جست.
جامعه ی کنونی بخشی از الگوهای عقلانیت سیاسی اش را از دست داده است. فرهنگ سیاسی در بازتولید این تیپ (عقل گرای سیاسی) شدیدا ناکارامد است.
تنازعات سیاسی دهه های پیشین این مطلب را تسهیل نموده است. ضمن اینکه فقر شرایط مساعدی است برای تولد قارچ گونه ی عناصر شعارگرا. خاصه آنکه شعار سهل و آسان است.
اینگونه روند پیشرفت عناصر مادون، در ساختار دیوانی فراهم می شود و جدل سیاسی چترش را بر عقلانیت می گشاید.
منافع ملی تحت تاثیر دعواهای جناحی به سایه می رود. پیرو این پدیده، سطح فهم عمومی و مسولیت پذیری اجتماعی تنزل می یابد. ارزش ها کمرنگ می شوند و جامعه به سمت پرتگاه اخلاق اجتماعی حرکت می کند.
اولویت بندی مشکلات بهم می خورد و زمان و انرژی و اعصاب جمعی در فضای تنش هدر می رود.
حتی فساد هم از اهمیت ابژه گونه اش فرو می افتد. فساد تنها سوژه ای می شود برای دایره ی جدل و تخریب و رپورتاژ. مثال فیش های حقوقی از این دست است، حال آنکه می دانیم این پدیده امری تحت مکانیزم کلان اداری و اگرچه سیاستگذاری دولت بایستی در جهت تصحیح آن باشد لکن امری است ساختاری که فراتر از دکترین یک دولت خاص قرار دارد.
این تقلیل ابژه به سوژه و تقلیل عقلانیت به فرمالیسم باید اصلاح و وارونه شود. منافع ملی ذیل همین اصلاح قابل پیگیری است.
با سلام
گفتگوی شما در خصوص کار جمعی در گیلان را در پایگاه خبری رشت رویایی خواندم و همچون گذشته بسیار استفاده کردم
پس از خواندن آن چند سوال ذهن من رو مشغول کرد؛
1- طبق بررسی ها انجام شده و اظهارنظرهای اعلام شده؛ افرادی که در کویر زندگی می کنند را دارای روحیه عرفانی بیشتر و افرادی که در کنار دریاها ساکن هستند را دارای صبر و تحمل بیشتر معرفی کرده اند. از اینرو دلیل یا دلایل این تغییر خصوصیات اخلاقی در ساکنین حاشیۀ دریای کاسپین را در چه می بینید؟
آیا حضور اقوام دیگر در این تغییر و تسریع آن سهیم بوده؟
2- به دلیل کنار گذاشته شدن همیشگی گیلک ها از سطوح بالای مدیریتی و نادیده گرفتن خدمات آنها و برخورد توأم با خشونت و تحقیر، دلیل یا دلایل تأثیرگذار در عدم چاره جویی توسط خود گیلک ها را در چه می بینید؟
و اینکه چه دلیل یا دلایلی گیلک ها را به فکر تشکیل تشکلها و سازمان (NGO) نیانداخته؟
(با توجه به توضیحات حضرتعالی در خصوص عدم وجود کار جمعی بین گیلکها)
آیا کنار گذاشته شدن و خشونت و تحقیر دلیل اصلی است یا یکی از دلایل؟
3- آیا بازگشتن به چرخه تولید و مشارکت و همچون گذشته پیشقدم بودن با راهکارهای کوتاه مدت امکان پذیر است یا بلندمدت؟
(با توجه به پتانسیل گیلکها در پیشرفت و مدرن شدن)
4- شاید می بایست این سوال را ابتدا مطرح می کردم و به قول گیلکها «درازه ندأئیم»؛
آیا اصلن چنین توانی در حال حاضر در گیلکها وجود دارد:
- با توجه به اینکه شهرک صنعتی گیلان به حالت تعطیلی کامل درآمده
- بزرگترین کارخانه فرآورده های چوبی گیلان تعطیل و چوب جنگلهای گیلان را برای مصرف کارخانه ها ی تبریز بدانجا حمل می کنند
- واردات برنج های گوناگون با نامها و بهانه های گوناگون
- تغییر کاربری زمینهای کشاورزی به ویلا و غیره
- عدم استخراج نفت و بلاتکلیفی حوزه نفتی رودسر به دلایل گوناگون
- عدم تأسیس پالایشگاه در گیلان به دلیل تأمین خوراک پتروشیمی تهران
و موارد عدیده بسیار که حضرتعالی مطلع تر هستید.
با تشکر و احترام
با آرزوی موفقیت روزافزون
www,shabkhooon.blog.ir
www.dariush_soltan41@yahoo.com